گنجور

 
کمال خجندی

قدح بدور لیت پر ز خون دلی دارد

غمش میاد کز اینسان دلی بدست آرد

زمینه به جرعه بده آب و نخم عشرت کار

که خواجه آن درود از جهان که میکارد

میان زاهد و رندان ز باده دریاهاست

دوان دوان سوی ما آمدن کجا بارد

سحر به دفع خمارم چه حاجت ترشیست

ز چهره محتسب ما چو سر که می بارد

عبارتیست از آن لب به سرخی این همه خط

که باده بر لب باریک جام بنگارد

حکایت لب باریک ساقی و لب جام

به جز مغنی باریک نغمه نگذارد

مغنیاه سخنان کمال باریک است

بخوان به چنگ که باریک نغمه دارد

 
 
 
انوری

خدایگانرا از چشم زخم ملک چه باک

چو بخت آتش فتح و سپند می‌آرد

هنوز ماه ز تایید تو همی تابد

هنوز ابر ز انعام تو همی بارد

ز خشکسال حوادث چگونه خشک شود

[...]

سعدی

که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد

که عیش خلوت بی او کدورتی دارد

که را مجال سخن گفتن است به حضرت او

مگر نسیم صبا کاین پیام بگزارد

ستیزه بردن با دوستان همین مثلست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

نه بخت با منِ مسکین سری به ره دارد

نه یارم از منِ بی چاره یاد می آرد

بیا و بر ورقِ رویِ زعفرانم بین

که دیده ژاله به رخ بر چو لاله می بارد

مراد حاصل و من غافل و همین باشد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
ابن یمین

ضیاء دولت و دین ایکه ما در ارکان

بصد قران چو تو فرزند نامور نارد

بخشکسال کرم بر سر نهال امید

ز ابر دست تو باران جود میبارد

کمینه چاکرت امروز با سه چاریار لطیف

[...]

ناصر بخارایی

به نزد اهل نظر هر که دیده‌ای دارد

مدام دیده ز روی تو بر نمی‌دارد

کسی که دیده به دیدار دوست روشن کرد

حدیث طعنهٔ دشمن به گوش می‌نارد

مرا ز فرقت دلدار مهربان هر دم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه