سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت
تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی
کس دیگر نتواند که بگیرد جایت
همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال
سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت
روزگاریست که سودای تو در سر دارم
مگرم سر برود تا برود سودایت
قدر آن خاک ندارم که بر او میگذری
که به هر وقت همی بوسه دهد بر پایت
دوستان عیب کنندم که نبودی هشیار
تا فرو رفت به گل پای جهان پیمایت
چشم در سر به چه کار آید و جان در تن شخص
گر تأمل نکند صورت جان آسایت
دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست
هم در آیینه توان دید مگر همتایت
روز آن است که مردم ره صحرا گیرند
خیز تا سرو بماند خجل از بالایت
دوش در واقعه دیدم که نگارین میگفت
سعدیا گوش مکن بر سخن اعدایت
عاشق صادق دیدار من آنگه باشی
که به دنیا و به عقبی نبود پروایت
طالب آن است که از شیر نگرداند روی
یا نباید که به شمشیر بگردد رایت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تسلیم و وفاداری به عشق و محبوب است. شاعر به بیان احساسات عمیق خود نسبت به معشوق میپردازد و اشاره میکند که هیچ کس نمیتواند جایگاه او را در دل شاعر بگیرد. او از اشتیاق و آرزوی دیدار محبوب سخن میگوید و تأکید میکند که عشق واقعی نیازمند صداقت و ثبات در قلب است. شاعر با حسرت به خاطر عدم تواناییاش در داشتن محبوب منذر میشود و به دوستیهایی که او را نادان میپندارند، پاسخ میدهد. در انتها، او بر این نکته تأکید میکند که عشق واقعی نمیتواند تحت تأثیر دنیای مادی قرار بگیرد و همواره باید با صبر و شجاعت دنبال شود.
سر خویش را از روی تسلیم در برابر حکم و خواست تو فرود آوردیم و در انتظار این هستیم که ببینیم فکر جهان آرای تو در مورد ما چه تصمیمی خواهد گرفت. [ رای = فکر و اندیشه، حکم و فرمان / جهان آرای = جهان آراینده، زینت دهندهٔ جهان / سر تسلیم نهادن = کنایه از مطیع و فرمانبردار شدن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
تو چونان فرمانروایی هستی که به هر کجا فرود آیی و سراپرده برافرازی، هیچ کس نمی تواند جایت را بگیرد و با تو برابری نماید. [ خیمه زدن = کنایه از جایی فرود آمدن، مقیم شدن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
همانگونه که بیمار آب طلب از چشمهٔ آب شیرین و گوارا سیر نمی شود، از دیدن تو که مهر را افزون می کند نمی توان سیر شد. [ مستسقی = مبتلا به بیماری استسقا، که آن نام مرضی است که بیمار آبِ بسیار خواهد و هرچه آب می نوشد عطشش برطرف نمی گردد و سرانجام به سبب کثرت شرب در می گذرد / نوشین = منسوب به نوش، شیرین و گوارا / مهرافزا = آنکه مهر و محبّت می افزاید، مهربان ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
روزگار درازی است که عشق تو را در اندیشه می پرورانم و قطعاََ این عشق جز با سر باختن از سرم بیرون نمی رود. [ سَودا = یکی از اخلاط اربعه که غلبهٔ آن موجب عشق و هوس و خیال (مالیخولیا) می شود / در سر داشتن = کنایه از اسیر و پایبند بودن / سر رفتن = کنایه از تباه شدن، مردن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
من به اندازهٔ آن خاکی هم که بر آن می گذری و بر پایت بوسه می زند، در نظر تو مقام و منزلتی ندارم. [ قدر = مقدار و ارزش / بوسه بر پای زدن = مطیع و فرمانبردار گشتن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
دوستان بر من خُرده می گیرند که هوشیاری به خرج ندادی تا پایت که می توانست گِرد جهان برآید، به گِل فرو شد و اسیر و گرفتار ماندی. [ جهان پیما = جهان گرد / پای به گِل فرو رفتن = کنایه از سرگشته و گرفتار بودن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
چشم و جانی که در سر و تن من است، اگر نتواند صورت لطیف چون جان تو را خوب بنگرد، ارزشی نخواهند داشت. [ تأمّل = نیک نگریستن / جان آسا = آسا پسوند شباهت است، مانند جان ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
کس دیگری وجود ندارد که بتوانم آن سان که به تو دل بسته ام به وی عشق ورزم، مگر اینکه بتوان نظیر و مانند تو را در آینه دید. یعنی همتایی نداری و فقط خودت مانند خودت هستی. [ شاید = از مصدر شایستن به معنی لایق و سزاوار است / جناس زاید: هم، همتا ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
امروز روزی است که مردم باید برای سیر و تفرّج به صحرا روند، برخیز تا سرو از قد و بالایت شرمسار گردد. [ بالا = قد و قامت / تشبیه مضمر و تفضیلی: تشبیه قامت معشوق به سرو و برتری قد او بر آن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
دیشب در خواب معشوق زیباروی خود را دیدم که می گفت: ای سعدی، به سخن دشمنانت توجّهی نکن. [ دوش = دیشب / واقعه = حالتی است بین خواب و بیداری که مکاشفه هم نامند و نیز آنچه در دل فرود آید / نگارین = منسوب به نگار، زیبا چون نگار / نگار = معشوق، یار زیباروی، از آن جهت که معشوق خود را آرایش می کند و زینت می دهد، به او نگار گفته اند / اعدا = جمعِ عدو به معنی دشمنان ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
زیرا وقتی می توانی برای دیدار من عاشقی راستین به شمار آیی که به دنیا و آخرت بی توجّه باشی. [ دیدار = ملاقات، چهره / عقبی = آخرت / پروا = توجّه و التفات ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
طالب و خواهان معشوق کسی است که از شیر درنده هم روی نگرداند، یا اینکه شمشیر هم باعث تغییر او نشود. [ طالب: طلب کننده / رای: فکر و اندیشه، عزم و اندیشه ] - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای حریم حرم قرب الهی جایت
طرف جنت فردوس کجا پروایت
چون شدی از حرم ملک به سیر ملکوت
بود در انجمن خیل ملک غوغایت
طوطیان حرم قدس به حرم مشتاقت
[...]
ای خور اندوده به زر کرده نشان پایت
ماه فرسوده ز نعلین فلکفرسایت
عرش و کرسی و فلک پایه معراج تواند
برتر از کون و مکان ساخته بیچون جایت
رونق دین تو بازار ملل کرده کساد
[...]
کرده در آینه حسنِ رخ خُود ، شیدایت،
طره ز آن سلسلهها ریخته اندر پایت
رخت بر بام سموات کشد فتنه اگر
جلوه ناز بدین شیوه کند بالایت
کمتر از خون مدد دیده کن ای دل ترسم
[...]
ای قضا و قدر اِستاده به حکم و رایَت،
ماه و خور آینه رای جهان آرایت
تو کدامین شهی ای عشق که چون تکیه زدی
هیچ سلطان نتوان تکیه زند بر جایت
جان بکاهد غم ایام وزتو جان بخشست
[...]
دل همی خواست که ریزد سر و جان در پایت
اینک اندر پی خون تیغ به کف اعدایت
رخصت حرب گر از آن لب جان بخشایت
سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.