کرده در آینه حسنِ رخ خُود ، شیدایت،
طره ز آن سلسلهها ریخته اندر پایت
رخت بر بام سموات کشد فتنه اگر
جلوه ناز بدین شیوه کند بالایت
کمتر از خون مدد دیده کن ای دل ترسم
که به طوفان دهد این قطره دریا زایت
گشت پایان تو پیدا مگر ای دشت جنون
بر نتابید به رسوائی ما صحرایت
نخلِ نُوخیز نه بر چوب کند تکیه ، بیا،
تا در آغوش کشم سر و قد رعنایت
زآهِ شب عالمی آسوده زیَد ، خون دلم،
گر بدین دست کشد چشم قدح پیمایت
بنه از سر غم زلفش که نبینم یغما
جز پریشانی دل سودی از این سودایت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی معشوق و تاثیر عمیق او بر دل خود اشاره میکند. او از حسن چهره معشوق میگوید که بهنوعی در آینه قابل مشاهده است و جذابیت او در دل مردم را برمیانگیزد. شاعر درباره ناز و زیبایی معشوق و اثرات آن بر خود و دنیای اطرافش صحبت میکند و به خطراتی که بر سر عشق وجود دارد اشاره میکند. در نهایت، او از جدایی و غم ناشی از دوری معشوق ابراز ناراحتی میکند و بیان میکند که در این شرایط تنها افسوس و پریشانی دل برایش باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در آینه زیبایی چهرهات را نشان دادهای، محبوب من. موهای بلند و بازیگوش تو همچون رشتههای زیبا در پای تو ریخته شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر زیبا و فریبنده رویت در آسمانها جلوهگری کند، فتنهای به پا میشود که همه را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: ای دل، کمتر از خیانت و ناملایمتها را تحمل کن، زیرا میترسم یک قطره کوچک از درد و رنجی که تحمل میکنی، تو را در طوفانی بزرگ غرق کند.
هوش مصنوعی: پایان تو مشخص شد، اما ای دشت جنون، آیا نتوانستی بیخود شدن ما را تحمل کنی و ما را به رسوایی بکشی؟
هوش مصنوعی: درخت نخل جوان به چوب تکیه نمیکند، بیا تا من تو را با محبت و احترام در آغوش بگیرم.
هوش مصنوعی: در دل شب که همه در آرامش هستند، من از درد و غم خود رنج میبرم. اگر چشمان تو به من ناز کند و مرا به یاد بیاورند، انگار خون دل من را آرام میکند.
هوش مصنوعی: از آن غم زلفش، دیگر نمیخواهم ببینم چیزی جز پریشانی دل، چرا که هیچ منفعتی از این عشق نمیبرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت
تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی
کس دیگر نتواند که بگیرد جایت
همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال
[...]
ای حریم حرم قرب الهی جایت
طرف جنت فردوس کجا پروایت
چون شدی از حرم ملک به سیر ملکوت
بود در انجمن خیل ملک غوغایت
طوطیان حرم قدس به حرم مشتاقت
[...]
ای خور اندوده به زر کرده نشان پایت
ماه فرسوده ز نعلین فلکفرسایت
عرش و کرسی و فلک پایه معراج تواند
برتر از کون و مکان ساخته بیچون جایت
رونق دین تو بازار ملل کرده کساد
[...]
ای قضا و قدر ایستاده بحکم و رایت
ماه و خور آینه رای جهان آرایت
تو کدامین شهی ای عشق که چون تکیه زدی
هیچ سلطان نتوان تکیه زند بر جایت
جان بکاهد غم ایام وزتو جان بخشست
[...]
دل همی خواست که ریزد سر و جان در پایت
اینک اندر پی خون تیغ به کف اعدایت
رخصت حرب گر از آن لب جان بخشایت
سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.