هر که را نقش خط و خال تو در خاطر نیست
گر دم از مشک زند خاطر او عاطر نیست
صورتت مظهر من است ولی این معنی
همچو حسن دگران بر همه کی ظاهر نیست
ساکن کوی تو از دور رخت بیند و بس
باغبانیست که بر برگ گلی قادر نیست
دل شدم ریش مگر حق نمک نشناسد
زآن لب همچو شکر گر به شکر شاکر نیست
هست دلدار به ما حاضر و ناظر همه جا
لیکن از تفرقه بکدم دل ما حاضر نیست
ذکر رندی که در دیر زند باد بخیر
گر به هر جا که قند غیر تو را ذاکر نیست
کرد با وصل قدت هشت خود صرف کمال
هم کان به تو معروف بود قاصر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بزرگی که در آفاق تو را دیگر نیست
وز همه عالم چون گوهر تو گوهر نیست
بی جوار در تو مرد درم را زر نیست
بی وجود کف تو مرغ کرم را پر نیست
گر فلک خوانمت از جاه روا باشد از آنک
[...]
کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
یا نظر با تو ندارد مگرش ناظر نیست
نه حلالست که دیدار تو بیند هر کس
که حرامست بر آن کش نظری طاهر نیست
همه کس را مگر این ذوق نباشد که مرا
[...]
مخور ای ابن یمین غم چو وفاقت برسد
بحضور عم و خال و پدر و مادر نیست
هر وفاتی که بسلطانیه واقع گردد
تو یقین دان که بفریومد از آن خوشتر نیست
هیچکس نیست که منظور مرا ناظر نیست
گرچه بر منظرش ادراک نظر قادر نیست
ایکه از ذکر به مذکور نمیپردازی
حاصل از ذکر زبان چیست چو دل ذاکر نیست
نسبت ما مکن ای زاهد نادان به فجور
[...]
مردم دیدهٔ ما جز به رُخَت ناظر نیست
دل سرگشتهٔ ما غیرِ تو را ذاکر نیست
اشکم احرامِ طوافِ حَرَمَت میبندد
گر چه از خونِ دلِ ریش دمی طاهر نیست
بستهٔ دام و قفس باد چو مرغ وحشی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.