شادی به روزگار گدایان کوی دوست
بر خاک ره نشسته به امید روی دوست
گفتم به گوشهای بنشینم ولی دلم
ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست
صبرم ز روی دوست میسر نمیشود
دانی طریق چیست تحمل ز خوی دوست
ناچار هر که دل به غم روی دوست داد
کارش به هم برآمده باشد چو موی دوست
خاطر به باغ میرودم روز نوبهار
تا با درخت گل بنشینم به بوی دوست
فردا که خاک مرده به حشر آدمی کنند
ای باد خاک من مطلب جز به کوی دوست
سعدی چراغ مینکند در شب فراق
ترسد که دیده باز کند جز به روی دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و longing (اشتیاق) به دوست و معشوق است. شاعر به توصیف احساسات خود میپردازد و میگوید که حتی در سختیها و دردها، امید و آرزو به دیدار محبوب او را زنده نگه داشته است. او از حضور در مکانهای مختلف و آرزوی نشستن در کنار دوست یاد میکند و بیان میکند که صبر برای دوری از او دشوار است. حتی در زمان مرگ نیز تنها درخواستش این است که به کوی دوست منتقل شود. در نهایت، شاعر نگرانی از عدم دیدن معشوق را ابراز میکند و عشقش را به او به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: شادی در روزگار بینوایانی که در نزدیکی معشوق نشستهاند و با امید دیدن او به خاک افتادهاند.
هوش مصنوعی: گفتم که در جایی آرام بگیرم، اما دل من نتوانست آرامشی پیدا کند و همواره به یاد دوست و محبت او بود.
هوش مصنوعی: صبر و تحمل من در برابر سختیها به خاطر دوستی که دارم، ممکن نیست. میدانی دلیلش چیست؟ این است که طاقت و پشتکار من از محبت و ویژگیهای او ناشی میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش را به غم و اندوه عشق دوست بسپارد، مسلماً زندگیاش دچار دردسر و مشکل خواهد شد، همانطور که موهای دوست در هم و برهم است.
هوش مصنوعی: در روز بهار، به باغ میروم تا در کنار درخت گل بنشینم و از عطر دوستی لذت ببرم.
هوش مصنوعی: فردا که خاک مرده را به جمع انسانها برمیگردانند، ای باد، خاک من را به جز کوی دوست نبر.
هوش مصنوعی: سعدی در شب دوری از محبوبش چراغی را روشن نمیکند، زیرا میترسد وقتی چشمش را باز کند، جز چهرهی دوستش را نبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
لبیک عاشقان به از احرام حاجیان
کانیست سوی کعبه و آنست سوی دوست
کعبه کجا برم چه برم راه بادیه
کعبه است کوی دلبر و قبله است روی دوست
لبیک عاشقان به از احرام حاجیان
کینست سوی کعبه و آن است سوی دوست
کعبه کجا برم چه برم راه بادیه
کعبه است کوی دلبر و قبله است روی دوست
بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست
بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست
خود اوست جمله طالب و ما همچو سایهها
ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست
گاهی به جوی دوست چو آب روان خوشیم
[...]
ماه دو هفته را نبود نور روی دوست
باغ شکفته را نبود رنگ و بوی دوست
با حاجیان شهر نشینیم و کرده ایم
کعبه ز کوی دلبر و قبله ز روی دوست
هرکو ز خود نرست نیفتد بدام یار
[...]
ای کرده دل ز هر دو جهان آرزوی دوست
ما را مراد دنیی و عقبی ست روی دوست
گر دیگران به وصل دلارام زنده اند
دارم حیات هر دو جهان من به بوی دوست
حقّا که من به بوی سر زلف جان دهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.