گنجور

 
مولانا

بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست

بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست

خود اوست جمله طالب و ما همچو سایه‌ها

ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست

گاهی به جوی دوست چو آب روان خوشیم

گاهی چو آب حبس شدم در سبوی دوست

گه چون حویج دیگ بجوشیم و او به فکر

کفگیر می‌زند که چنینست خوی دوست

بر گوش ما نهاده دهان او به دمدمه

تا جان ما بگیرد یک باره بوی دوست

چون جان جان وی آمد از وی گزیر نیست

من در جهان ندیدم یک جان عدوی دوست

بگدازدت ز ناز و چو مویت کند ضعیف

ندهی به هر دو عالم یکتای موی دوست

با دوست ما نشسته که ای دوست دوست کو

کو کو همی‌زنیم ز مستی به کوی دوست

تصویرهای ناخوش و اندیشه رکیک

از طبع سست باشد و این نیست سوی دوست

خاموش باش تا صفت خویش خود کند

کو های های سرد تو کو های هوی دوست

 
 
 
غزل شمارهٔ ۴۴۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۴۴۲ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خواجه عبدالله انصاری

لبیک عاشقان به از احرام حاجیان

کانیست سوی کعبه و آنست سوی دوست

کعبه کجا برم چه برم راه بادیه

کعبه است کوی دلبر و قبله است روی دوست

میبدی

لبیک عاشقان به از احرام حاجیان

کینست سوی کعبه و آن است سوی دوست‌

کعبه کجا برم چه برم راه بادیه

کعبه است کوی دلبر و قبله است روی دوست‌

سعدی

شادی به روزگار گدایان کوی دوست

بر خاک ره نشسته به امید روی دوست

گفتم به گوشه‌ای بنشینم ولی دلم

ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست

صبرم ز روی دوست میسر نمی‌شود

[...]

سیف فرغانی

ماه دو هفته را نبود نور روی دوست

باغ شکفته را نبود رنگ و بوی دوست

با حاجیان شهر نشینیم و کرده ایم

کعبه ز کوی دلبر و قبله ز روی دوست

هرکو ز خود نرست نیفتد بدام یار

[...]

جهان ملک خاتون

ای کرده دل ز هر دو جهان آرزوی دوست

ما را مراد دنیی و عقبی ست روی دوست

گر دیگران به وصل دلارام زنده اند

دارم حیات هر دو جهان من به بوی دوست

حقّا که من به بوی سر زلف جان دهم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه