گنجور

 
سعدی

با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را

جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را

من که با مویی به قوّت برنیایم ای عجب

با یکی افتاده‌ام کو بُگسلد زنجیر را

چون کمان در بازو آرد سروقدِ سیم‌تن

آرزویم می‌کند کآماج باشم تیر را

می‌رود تا در کمند افتد به پای خویشتن

گر بر آن دست و کمان چشم اوفتد نخجیر را

کس ندیدست آدمیزاد از تو شیرین‌تر سخن

شِکَّر از پستانِ مادر خورده‌ای یا شیر را

روزِ بازارِ جوانی پنج روزی بیش نیست

نقد را باش ای پسر کآفت بود تأخیر را

ای که گفتی دیده از دیدارِ بُت‌رویان بدوز

هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را

زهد پیدا، کفر پنهان، بود چندین روزگار

پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را

سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی

همچنان عذرت بباید خواستن تقصیر را

 
 
 
غزل ۱۰ به خوانش محسن رحمتیان
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۰ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
غزل شمارهٔ ۱۰ به خوانش امیر اثنی عشری
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش
نظیری نیشابوری

دیدمش در دل نهفتم آه بی‌تأثیر را

در کمان از بس که دزدیدم شکستم تیر را

پای رفتن نیست زین بزمم که در بیرون در

بخت دارد در کمین هجر گریبان گیر را

خوشدل از غیرم که در بزم وصال او نیافت

[...]

کلیم

ضعف طالع برده از من قوت تدبیر را

برنتابد از خرابی خانه‌ام تعمیر را

گر چنین شاداب از خون شهیدان می‌شود

آب پیکان سبز خواهد کرد چوبِ تیر را

کی دگر از خانهٔ چشمم قدم بیرون نهی

[...]

صائب تبریزی

سهل مشمر همتِ پیرانِ با تدبیر را

کز کمان بال و پر پرواز باشد تیر را

دشمنِ خونخوار را کوته به احسان ساز، دست

هیچ زنجیری به از سیری نباشد شیر را

حسن را خطِ غبارش بی‌نیاز از زلف کرد

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

برق عشق آمد که سوزد خرمن تدبیر را

با گریبان کار افتد دست دامنگیر را

نام من در دفتر اهل شهادت داخل است

کرده ام روشن سواد جوهر شمشیر را

پاسبان مستی ما نیست غیر از تیغ عشق

[...]

اسیر شهرستانی

رخصت طوفان دهم گر اشک عالمگیر را

گم کند چون موج دریا رشته تدبیر را

دل که بی آه است خواهم از نظر افکندنش

بر میان بهر چه بندم ترکش بی تیر را

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه