وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
ساقی بیار آن جام می، مطرب بزن آن ساز را
امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشن است
آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را
دوش ای پسر می خوردهای چشمت گواهی میدهد
باری حریفی جو که او مستور دارد راز را
روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی
بنگر که لذت چون بود! محبوب خوشآواز را
چشمان ترک و ابروان جان را به ناوک میزنند
یا رب که دادهست این کمان آن ترک تیرانداز را !؟
شور غم عشقش چنین حیف است پنهان داشتن
در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را
شیرازْ پرغوغا شدهست از فتنهی چشم خوشت
ترسم که آشوبِ خوشت برهم زند شیراز را
من مرغکی پربستهام زان در قفس بنشستهام
گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را
سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دام آوردهام
مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بازتابی از شادی و عشق است. شاعر در وصف دلبر طنازی میگوید که در بزم عارفان، زیبایی و صدای دلانگیز او فضای محفل را روشن کرده است. او به ساقی میگوید که جام می بیاورد و موسیقی بزند و از لذتهای عشق و زیبایی صحبت میکند. دلبر با چشمان و ابروانش دلها را میرباید و شاعر از غم عشقش مینالد. او به عشق و شور آن اشاره میکند و از عواقب فتنهانگیز زیبایی دلبرش میترسد. شاعر خودش را به مرغی در قفس تشبیه میکند که آرزوی پرواز دارد. در نهایت، اشاره میکند که به شدت مجذوب این عشق است و از شیرینی آن لذت میبرد.
در وقت بزم شادی چه خوب آن دلبر را پیدا کردم؛ ساقی باده بریز و مطرب ساز بنواز. { در هنگام طرب و شادمانی به آن دلبر عشوهگر رسیدم. ای ساقی، به شکرانهٔ این شادی جام شراب بیآور و ای مطرب، ساز خویش را بنواز. [ طرب = عیش و شادی / خوش = زیبا و دلپسند، شاد و مسرور / طنّاز = بسیار افسونگر، ناز کننده و خوش خرام / مطرب = به طرب آرنده، نوازنده و رامشگر / زدن = نواختن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی }
امشب که بزم عارفان از شمع روی تو پرنور و پررونق گشتهاست ساز را آهستهتر بنوازید تا رندان زیباپرست از این بزم، آگاه نشوند. { امشب که محفلِ خداجویان از پرتوِ روی چون شمعت روشن است، آرام و ساکت باش تا بیپروایانِ معشوقهباز و ظاهرپرست از وجودت آگاه نگردند. [ عارفان = دانایان، شناسندگان / آهسته = آرام و ساکت باش / شاهدباز = معشوقهباز / در این بیت چهره به شمع تشبیه شده است. ] / رِندان: جمع رند به معنای زیرک، لاابالی، بیقید به آداب و رسوم عمومی و اجتماعی است. کسی که بی توجه به جَوّ و محیط حداکثر بهره را از حیاتِ گذرا برگیرد. کسی که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد، مقابل عارف. در متون فارسی (جز در شعر عاشقانه – عارفانه) چهرهای بسیار منفی از رِند ترسیم شده است. رِند، بیسروپایِ شهوتپرست، هوسبازِ هرزهگردِ بینماز، مِیخوارهٔ بیقید و لاابالی پشت پا به حیا و آبرو زدهای است که شب و روز در بندِ شهوت است و در خوابِ غفلت. رند، در تاریخ بیهقی برابر است با لات و رندان، اراذلواوباش و قلندرانی هستند که با چند سکه میتوان آنها را به هر کاری واداشت و در بوستان و گلستانِ سعدی نیز «رند» همین چهره منفی را دارد. اما «رند» در غزلهای سعدی چهرهای دیگر دارد و همان عاشق و مستی است که با پارسایی و ناموننگ (آبرو) وداع گفته است. کم و بیش همان رِندی که در شعر سنایی و عطار دیده میشود. در شعر عارفانه – عاشقانه «رند»، رفتهرفته به صورت شخصیّتی دلخواه درآمد و مِیخوارگی و لاابالیگری او، مظهرِ وارستگی و سرمستی و رهایی از تعلّقات شد. کسی شد که شرابِ نیستی میدهد و نقدِ هستی میستاند و از کثرات و صفاتِ مادّی گذشته و همه را محو و نابود کرده است و به هیچ قیدی وابسته نیست، بهجز الله و از شیخی و مریدی بیزار است. - منبع: شرح غزلهای سعدی }
ای پسر! از چشمهای مست و زیبای تو پیداست که دیشب باده خوردهای؛ پندی بشنو: با یاری باده بخور که راز را آشکار نکند!
روی زیبا و صدای دلنشین و هرکدام لذتی بهتر از دیگری! ببین بودن با یار خوشآواز چه لذتبخش است.
چشم و ابروی ترک و زیبای او هر لحظه جان را تیر (غمزه) میزنند؛ خدایا چهکسی بهاین ترک تیرانداز کمان دادهاست!؟ { خدایا چه کسی آن کمان، یعنی ابروان را در اختیار آن ترک تیرانداز قرار داده است؟ یعنی خدایا، چه کسی آن ابروان را بر فرازِ آن چشمان ترکانه نهاده است. [ ترک = در ادبیات فارسی مظهر زیبایی و غارتگری است / ناوک = تیر کوچک / در این بیت چشمان به ترکِ تیرانداز و ابروان به کمان تشبیه شده است. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی }
حیف است اگر کمی از شور و اشتیاق عشق او را در گوش نی نگفت، تا فغان برآورد. { دریغ است چنین شور و هیجانی را که غم عشق او به وجود میآورد، نهان کنیم. همچنانکه نی نمیتواند اشارتی را که نینواز به گوشش میگوید پنهان دارد و آن را به آواز بلند بازگو میکند. غم عشق هم که به گوش عاشق گفته شده، پنهان نمیماند. [ شور = وجد و هیجان، غوغا / رمز = سِر و راز، اشاره کردن با لب و چشم و ابرو / حِیف = در تداول عامه کلمهای است برای نشان دان تحسّر و تأسف، دریغا، افسوس. و به فتح اول (حَیف) به معنی ظلم و ستم ] - منبع: شرح غزلهای سعدی }
از زیبایی چشم تو، شیراز پر از فتنه و غوغا شده است، میترسم که آشوب شیرین تو شیراز را برهم بریزد! { شهر شیراز بر اثر فتنهگریهای چشمِ زیبایت پر از هیاهو و غوغا شده است و بسیاری از مردم مفتونِ چشمان تو گشتهاند. بیتردید این شور و غوغای دلنشینت شیراز را دچار آشفتگی خواهد ساخت. [ فتنه = آشوب و غوغا / ترسیدن = مطمئن بودن، بیم داشتن / آشوب خوش = فتنه و غوغای خوش و زیبا که منظور فتنهٔ چشمان خوش در مصراع اول است. در این بیت چشم به فتنه تشبیه شده است. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی }
من پرندهای کوچک و اسیر هستم که در گوشه قفس نشستهام؛ اگر قفس را بشکنی پروازم را بهتو مینمایم. { من مرغی پَربستهام و بدین سبب در کُنجِ قفس اسیر ماندهام. اگر قفس میشکست، قدرت پرواز خویش را به نمایش میگذاشتم. [ مرغ = پرنده / گر زآنکه = اگر چنانکه / نمودن = نشان دادن / شاعر به مرغِ پَربسته تشبیه شده است. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی }
ای سعدی! تو پرنده زیرکی هستی که با مهارت تو را بهدام انداختهام؛ تو شهباز هستی و بر هر دستی نمینشینی. { ای سعدی، تو مرغ دانا هستی، خوب به دامت انداختم. بیتردید شهبازی چون تو راحت به دامِ کسی نمیافتد. [ شهباز = باز سپید و بزرگ / سعدی به مرغ زیرک و شهباز تشبیه شده است. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی }
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بهر شکار آمد برون کژ کرده ابرو ناز را
صانع خدایی کاین کمان داد آن شکارانداز را
او می رود جولان کنان وز بهر دیدن هر زمان
جانها همی آید برون، صد عاشق جانباز را
تا کی ز چشم نیکوان بر جان و دل ناوک خورم
[...]
نقش است هر ساعت ز نو، این دور لعبت باز را
ای لعبت ساقی! بیار، آن جام خم پرداز را
چون تلخ و شوری میچشم، باری بده تا در کشم
آن جام نوش انجام را، وان تلخ شور آغاز را
عودی به رغم عاشقان، بنواز یک ره عود را
[...]
مطرب به رقص آوردهای آن لعبت طناز را
گو زهره بشکن در فلک از رشک امشب ساز را
در بزم اگر تو شاهدی زاهد گذارد زاهدی
آری برقص از بیخودی صوفی شاهدباز را
بینند گر آهو بچین از تیر صیدش میکنند
[...]
هر چند پنهان میکنم در سینهٔ خود راز را
گوید که من تنگ آمدم برکش زدل آواز را
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.