در روی تو دل به ما نمیمٰاند
در راه تو سر ز پا نمیمٰاند
برقع ز جمٰال اگر براندازی
یک خرقهٔ پارسا نمیمٰاند
گر جلوه چنین کنی تو، یک زاهد
در گوشهٔ انزوا نمیمٰاند
گر نیم تبسم از لبان ریزی
یک خاطر مبتلا نمیمٰاند
یا رب تو چه قبلهای که در طوفت
یک حاجت ناروا نمیمٰاند
آیم چو برت که مُدعا گویم
صد حیف که مدعا نمیمٰاند
ای عشق که سوزیم به کام دل
کام تو ز اژدها نمیمٰاند
آغشته به خاک و خون شهیدان را
کوی تو ز کربلا نمیماند
ای ماه اگر به او تو مانندی
او هیچ بتو چرا نمیمٰاند
گر جان برود چه غم فدای او
آخر غم او به ما نمیمٰاند
جان رفت و برفت از سرم سوداش
بیگانه به آشنا نمیمٰاند
خوش باش بدوستان که این بستان
پیوسته به این هوا نمیمٰاند
میخور دمی و غنیمتی بشمر
کاین نغمه به این نوا نمیمٰاند
گوئی که رسی به مرگ از هجرم
هجر تو ز مرگ وا نمیمٰاند
رندی که نمانده هیچ در جائی
درمانده به هیچ جا نمیمٰاند
ای آنکه نشان کوی او پرسی
آنجاست که سر ز پا نمیمٰاند
گفتی که بیا اگر جگر داری
آنجا جگری به ما نمیماند
زنهار مگوی از رضی حرفی
کان هیچ به حرف ما نمیمٰاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حالتی از عشق و فراق اشاره دارد. او میگوید که در برابر عشق معشوق، هیچ چیز دوام نمیآورد و همه چیز زودگذر است. دل و جان، زهد و انزوا، امید و آرزوها همه تحت تاثیر جلوههای زیبای معشوق از بین میروند. شاعر از بیپناهی و ناتوانی عشق میگوید و این که هیچ چیز نمیتواند بر فقدان و درد ناشی از جدایی غلبه کند. او به موقتی بودن خوشیها و روابط انسانی اشاره کرده و بر این باور است که در نهایت، همه چیز به مرگ و فراق ختم میشود. در انتها، شاعر به مخاطب هشدار میدهد که از کلام رضایت و آرامش سخن نگوید، چرا که هرچه گفته شود، جذابیتش را از دست خواهد داد.
هوش مصنوعی: در چهره تو دل نمیماند و در مسیر تو کسی بر زمین نمیماند.
هوش مصنوعی: اگر زیباییات را از پس پردهی حجاب برداری، هیچ نشانهای از پارسایی و زهد باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر تو اینگونه خود را نمایش دهی، هیچ زاهدی در گوشهی تنهایی باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر لبانت یک تبسم نداشته باشند، هیچ خاطرهای از نگرانی و درد باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، تو چه محلی برای دعا و خواستهها قرار دادهای که در آن هیچ نیازی بلااجابت نمیماند؟
هوش مصنوعی: وقتی به سمت تو میآیم تا خواستهام را بیان کنم، افسوس که گاهی خواستهها و آرزوها نمیمانند و زود گذرا هستند.
هوش مصنوعی: ای عشق، ما به خاطر تو در آتش دل میسوزیم، اما کام تو از اژدها هم به جا نمیماند.
هوش مصنوعی: شهیدانی که به خاک و خون آغشتهاند، در مسیر تو از کربلا چیزی باقی نمیگذارند.
هوش مصنوعی: ای ماه! اگر تو هم شبیه او هستی، پس چرا هیچ چیز به تو باقی نمیماند؟
هوش مصنوعی: اگر جان ما هم برود، چه اهمیتی دارد؟ در نهایت، غم او به خود ما مربوط نمیشود و به ما باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: جان من رفته و از ذهنم رفته است، عشق و یادها نه به بیگانه میماند و نه به آشنا.
هوش مصنوعی: با دوستان خوب و خوش باشید، زیرا این باغ عمرش کوتاه است و همیشه در این حال پایدار نمیماند.
هوش مصنوعی: لحظهای نوش جان کن و از زندگی لذت ببر؛ زیرا این لحظه و این موسیقی همیشگی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: انگار که از جدایی تو به مرگ نزدیک شدهام، اما جدایی تو باعث نمیشود که از مرگ بترسم.
هوش مصنوعی: اگر کسی در زندگی هیچ چیز برای از دست دادن نداشته باشد، در هیچ جایی احساس تعلق و پایداری نمیکند و همیشه سرگردان خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای کسی که نشانی از کوی او میخواهی، بدان که آنجا جایی است که هیچکس توان ایستادن ندارد و همه در شوق او در حال بیخودی هستند.
هوش مصنوعی: گفتی که اگر جرات داری بیا، اما جگر و شجاعت ما در آنجا دوام نمیآورد.
هوش مصنوعی: مواظب باش از رضی حرفی نزنی، زیرا هیچگاه این سخنان در کلام ما باقی نمیماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه جهان حیل بسی داند
وز غدر همی به جادویی ماند
گر تو به مثل به ابر بر باشی
زانجات به حیلهها فرو خواند
تا هر چه بداد مر تو را، خوش خوش
[...]
دل سکهٔ عشق مینگرداند
جان خطبهٔ عافیت نمیخواند
یک رشتهٔ جان به صد گره دارم
صبرش گرهی گشاد نتواند
گفتی به مغان رو و به می بنشین
[...]
جور تو گر عنان بجنباند
آسمان در رکاب او راند
بلب آمد هزار جان وقت است
که قبولت بسی بجنباند
گفتی آن وعده یاد میداری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.