گنجور

 
رهی معیری

هرکه را بر سر ز سودای وطن افسر بود

هرکجا باشد تنی اهل وطن را سر بود

هرکه از میهن سخن گوید کلامش دلرباست

نغمه‌های بلبل این باغ رنگین‌تر بود

هرکه از نام وطن دارد کلام او نشان

نامش آخر زینت اوراق هر دفتر بود

هرکه بهر زیب و زیور رو نتابد از وطن

چهره مام وطن را زینت و زیور بود

آنکه از راه خیانت سرور جمعی شده است

زان بود ارباب، کان ارباب را نوکر بود

آنکه در هر کار می‌رقصد به ساز اجنبی

تازه گر شیرین برقصد لنگه عنتر بود

مهر میهن، پرتو مردانگی، عزمی قوی

این سه‌تا تنها دوای درد این کشور بود