گنجور

 
رهی معیری

زنده باد آن کس که هست از جان هوادار وطن

هم وطن غمخوار او هم اوست غمخوار وطن

دکتری فهمیده باید دست در درمان زند

تا ز نو بهبود یابد حال بیمار وطن

هرکه دور از میهن خود در دیار غربت است

از برایش سرمه چشم است دیدار وطن

تا خس و خار خیانت را نسازی ریشه کن

کی مصفا می‌شود بهر تو گلزار وطن

پیکر مام وطن دانی چرا خم گشته است

زان که مشتی اجنبی خواهند، سربار وطن

به که در فکر وطن، باشیم و فکر کار او

پیش از آن کز دست‌ها بیرون رود کار وطن