تا سرم باشد تمنای توام در سر بود
پادشا باشم گرم خاک درت افسر بود
روزگار از زلف تو بادا پریشان روز و شب
تا دل بد روز من هر دم پریشان تر بود
من خورم خونابه هجران و بیزارم،ازآنک
ماجرا با زیرکان خونابه دیگر بود
من به گرمای قیامت خون خورم بر یاد دوست
جوی شیر آن را نما و تشنه کوثر بود
عشق را پروانه باید تا که سوزد پیش شمع
خود مگس بسیار یابی هر کجا شکر بود
خوبرو آن به که باشد آب و آتش در جهان
تا وجود عشقبازان خاک و خاکستر بود
یار جایی و من بیچاره جایی بیقرار
وه چه خوش باشد که بر بازوی خسرو بر بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و تمنا اشاره دارد و بیانگر احساس عمیق عاشق به معشوق است. شاعر از شوق و اشتیاق بیپایان خود سخن میگوید و بیان میکند که وجود معشوق در زندگیاش چقدر در آشفتگی روزگار و دل او تأثیر دارد. او به سختیهای جدایی و هجران اشاره کرده و میگوید که عشق واقعی نیازمند فداکاری است. در نهایت، شاعر از آرزو میکند که کنار محبوب خود باشد و حسرت دوری را بیان میکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق تو در دل من زنده است، مهم نیست که من چه مقام یا قدرتی داشته باشم؛ حتی اگر در خاک تو دفن شوم، همچنان برایم ارزشمند است.
هوش مصنوعی: روزگار به خاطر زلف تو بسیار آشفته است و این وضعیت در طول روز و شب ادامه دارد. همچنان که دل من به خاطر روزهای بد، هر لحظه بیشتر نگران و آشفته میشود.
هوش مصنوعی: من در عذاب و درد جدایی هستم و از این وضعیت به شدت ناراضیام، زیرا داستان و حقیقت این ماجرا برای افراد حکیم و دانا، چیزی متفاوت و عمیقتر است.
هوش مصنوعی: من برای یاد دوست در گرمای سخت قیامت، خون خود را میخورم و از او شیر میطلبم، در حالی که تشنه آب کوثر هستم.
هوش مصنوعی: برای عشق و عاشقی، باید مانند پروانهای باشی که خود را به شمع نزدیک میکند و میسوزد. در هر جایی که شکر وجود دارد، مگسها نیز به وفور پیدا میشوند. این بیان نشاندهندهی نیاز به فداکاری و شجاعت در عشق است و اینکه زیباییها معمولاً افراد را جذب میکنند.
هوش مصنوعی: زیبا روی کسی است که در دنیا با وجود عشقبازان، همچون آب و آتش باشد، زیرا تا زمانی که این عشق و احساسات وجود دارد، زندگی ادامه دارد.
هوش مصنوعی: عزیزم در جایی است و من بیچاره در جایی دیگر بیقرارم. چه خوب خواهد بود که بر بازوی شاه خودم باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن پری نشگفت اگر از خوبرویان سر بود
گر بنفشه پر گر و از سنبلش افسر بود
شکر لؤلؤ نمایست آن لب رامش فزای
گر میان شکر اندر چشمه کوثر بود
اندر آن بالا و روی او پدید آید همی
[...]
آفرین بادا بر آن کس کو ترا در بر بود
و آفرین بادا بر آن کس کو ترا در خور بود
آفرین بر جان آن کس کو نکو خواهت بود
شادمان آن کس که با تو در یکی بستر بود
جان و دل بردی به قهر و بوسهای ندهی ز کبر
[...]
گر بسوزد گو بسوز و ور نوازد گو نواز
عاشق آن به کومیان آب و آتش در بود
تا بدان اول بسوزد پس بدین غرقه شود
چون ز خود بی خود شود معشوقش اندر بر بود
جان مشتاقان غبار جسم را صرصر بود
زودتر آخر شود شمعی که روشنتر بود
مردم کوته نظر در انتظار محشرند
دیده روشندلان آیینه محشر بود
باد هستی را زسر بیرون کن از طوفان مترس
[...]
عیش ما کم نیست گر اشکی به چشم تر بود
شوق سرشارست تا این باده در ساغر بود
نکهت گل، دام اگر دارد همان برگ گل است
رهزن پرواز مشتاق تو بال و پر بود
با غبار فقر سازد هر کجا روشن دلی است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.