گنجور

 
رهی معیری

همچو نی می‌نالم از سودای دل

آتشی در سینه دارم جای دل

من که با هر داغ پیدا ساختم

سوختم از داغ ناپیدای دل

همچو موجم یک نفس آرام نیست

بس که طوفان‌زا بود دریای دل

دل اگر از من گریزد وای من

غم اگر از دل گریزد وای دل

ما ز رسوایی بلندآوازه‌ایم

نامور شد هرکه شد رسوای دل

خانه مور است و منزلگاه بوم

آسمان با همت والای دل

گنج منعم خرمن سیم و زر است

گنج عاشق گوهر یکتای دل

در میان اشک نومیدی رهی

خندم از امیدواری‌های دل

 
 
 
رسوای دل به خوانش زهره لطیفی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
رسوای دل به خوانش عندلیب
رسوای دل به خوانش امیر محمدی
رسوای دل به خوانش سعید لسان
همهٔ خوانش‌هاautorenew
رسوای دل به خوانش حمید جوزدانی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

رفت عمرم در سر سودای دل

وز غم دل نیستم پروای دل

دل به قصد جان من برخاسته

من نشسته تا چه باشد رای دل

دل ز حلقه دین گریزد زانک هست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سیف فرغانی

ای ز زلفت حلقه یی بر پای دل

گر درین حلقه نباشد وای دل

هرکرا سودای تو در سر بود

در دو کونش می نگنجد پای دل

غرقه گرداب حیرت از تو شد

[...]

جهان ملک خاتون

من فدا کردم سر اندر پای دل

چون کنم زین به وفا بر جای دل

در ازل خیاط عشقم دوختست

جامه ی حسن تو بر بالای دل

رای دل بر وصل روح افزای تست

[...]

فیض کاشانی

ای فغان از هی هی و هیهای دل

سوخت جانم ز آتش سودای دل

این چه فریاد است و افغان در دلم

گوش جانم کر شد از غوغای دل

این همه خون جگر از دیده رفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

معرفی ترانه‌های دیگر