گنجور

 
رفیق اصفهانی

گفتی چه حاجت است ترا تا روا شود

گفتن چه حاجت است بر اما چه حاجت است

اشعار فقر بر در حاتم چه لازمست

اظهار درد پیش مسیحا چه حاجت است

تدبیر کار هیچ ندانی چو من زمن

کردن سئوال از چو تو دانا چه حاجت است

بیمار اگر فضول نباشد طبیب را

آموختن طریق مداوا چه حاجت است

کافیست بهر حاجت ما از تو کم سخن

اینست اگر سخن سخن ما چه حاجت است