گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رفیق اصفهانی

خوش آنکه جان به پایت ای دلستان فشانم

دامان تو بگیرم دامن به جان فشانم

من کیستم که او را در بزم جان فشانم

گر پاسبان گذارد بر آستان فشانم

باز آی، ز انتظارت ای نور هر دو دیده

تا چند اشک حسرت از دیدگان فشانم

از خانه پا برون نه چند ار ندیدمت خون

از آستین فشارم بر آستان فشانم

گلگون ناز زین کن تا نقد دین و دل را

گه در رکاب ریزم گه در عنان فشانم

آن طایرم که هر دم از حسرت اسیری

بهر قفس پر و بال در آشیان فشانم

گشتم ز سخت جانی پیر و، نشد دریغا

در پای نوجوانی جان را جوان فشانم

در جسم یک جهان جان خواهم رفیق کان را

با جان خویش بر آن جان جهان فشانم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode