گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رفیق اصفهانی

دوستان را به خود از بهر تو دشمن کردم

کس به دشمن نکند آنچه به خود من کردم

دامنم گشت ز خون مژه گلگون این بود

آن گل عیش که من بی تو به دامن کردم

خرمن هستی خود سوختم از آه ببین

که چه با خویش من سوخته خرمن کردم

کم دلت سوخت به حال دلم از آتش آه

از چه سوز دل خود پیش تو روشن کردم

یادم از روی تو و کوی تو آمد هر گاه

بی تو سیر گل و نظاره ی گلشن کردم

کردم اندیشه ی فردوس برون از سر خویش

بر سر کوی تو آن روز که مسکن کردم

نشدم کامروا از حرم و دیر رفیق

به عبث پیروی شیخ و برهمن کردم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode