به کویش میرود گاهی ز من آهی نمیدانم
به او میگوید آهم حال من گاهی نمیدانم
ز مهر و مه نباشم چون یادت روز و شب فارغ
تو را میدانم و بس مهری و ماهی نمیدانم
سر اخلاص چون از آستان عشق بردارم
که در عالم جز این درگاه درگاهی نمیدانم
بهر چاهیست دایم یوسفی اما فتد روزی
گذار کاردانی بر سر چاهی نمیدانم
مگر از کفر و دینم وارهاند جذبه عشقی
وگرنه جز ره دیر و حرم راهی نمیدانم
به جرم عشق دانم ریزیم خون عاقبت اما
به چشمت این گنه کوهی است یا کاهی نمیدانم
سزد کز مهوشان مشتاق گردم بنده آن مه
که امروز این سپه را غیر او شاهی نمیدانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به معشوق سخن میگوید. او نیمهای از دل خود را به عشق میسپارد و نمیداند که این عشق او را به کجا میبرد. شاعری که در عشق غرق است و از اصالت این احساسات بیخبر است. او به عظمت و بینظیری معشوق اشاره میکند و بیان میکند که در دنیای عشق، هیچ جای دیگری جز درگاه معشوق وجود ندارد. شاعر همچنین از درگیریهای درونیاش با معانی کفر و دین صحبت میکند و در نهایت به غیر قابل تحملی عشق و بلای آن اشاره میکند. او خود را بنده عشق میداند و تنها با یاد معشوق، وجودش را معنا میکند.
هوش مصنوعی: گاهی احساساتی از دل من به سوی کوی او میتازد، اما نمیدانم آیا او از این آههای من باخبر است و آیا میداند که حال من در چه وضعیتی است؟ گاهی حالم را نمیفهمم.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و زیبایی تو نیستم و متوجه هستم که فقط تو را در روز و شب به یاد میآورم و هیچ چیز دیگری برای من اهمیت ندارد. نه عشق و نه زیبایی، برایم معنایی ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی که از درگاه عشق خالصانه خود را دور کنم، هیچ درگاهی در این دنیا نمیشناسم.
هوش مصنوعی: هر چاهی همیشه یوسف خاص خود را دارد، اما روزی ممکن است کسی با دانایی بر سر آن چاه بیفتد که ندانم کیست.
هوش مصنوعی: مگر اینکه عشق مرا از شک و تردید در دین و کفر نجات دهد، وگرنه جز راهی برای پرستش و معبود، راه دیگری نمیشناسم.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق میدانم که در نهایت خونم را خواهند ریخت، اما برای چشمان تو این گناه کوچک به چشم میآید؛ نمیدانم آیا همچون کوهی بزرگ است یا فقط مانند کاهی خُرد و ناچیز.
هوش مصنوعی: شایسته است که من به زیباییهای او علاقهمند شوم و بنده کسی باشم که امروز جز او هیچ سلطانی را نمیشناسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمیدانم
وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمیدانم
در این درگاه بیچونی همه لطف است و موزونی
چه صحرایی چه خضرایی چه درگاهی نمیدانم
به خرمنگاه گردونی که راه کهکشان دارد
[...]
فقیرم، غیر آن درگاه، درگاهی نمیدانم!
غریبم، غیر راه کوی او، راهی نمیدانم؟!
قدی داری خرامان، نخل یا سروی نمییابم؟!
رخی داری فروزان، مهر یا ماهی نمیدانم؟!
نهانم کشت غیر و، دانم آگاهی ازین یارا
[...]
به از عشق و گدایی منصب و جاهی نمیدانم
گدای عشقم و خود را کم از شاهی نمیدانم
نیم از زور بازو کوهکن لیکن چو کار افتد
به پیش همت خود کوه را کاهی نمیدانم
به سوی مقصد ای خضرم خدا را رهنمایی کن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.