گنجور

 
رفیق اصفهانی

آمدی رفتی از برم غافل

صبر و هوشم ربودی از سر و دل

ای گل از عارض تو گشته خجل

سرو پیش قد تو پا در گل

ای به رخ رشک لعبتان ختا

ای به قد غیرت بتان چگل

دلبر دیر صلح زود عتاب

مه نامهربان مهر گسل

کردی از لطف و جور روشن و تار

غیر را مجلس و مرا محفل

گلخن و گلشن از تو غیر و مرا

شب و روز است مسکن و منزل

بی تو و با تو تا کی و تا چند

من دل افگار و مدعی خوشدل

بی من ای یار کار تو آسان

بی تو ای دوست کار من مشکل

بی تو از دیگران ملول رفیق

تو به رغمش به دیگران مایل