گنجور

 
رفیق اصفهانی

دیدن قاصد خوش و خوشتر از آن پیغام یار

خاصه بعد از مدتی هجران و عمری انتظار

از جهان رسم سفر یارب برافتد چند ازو

این بود مهجور از یار، آن بود دور از دیار

سخت باشد دوری احباب در ایام گل

صعب باشد فرقت اصحاب در فصل بهار

دیده ی بی نور را از لاله و از گل چه فیض

عاشق مهجور را با باغ و با بستان چه کار

سالم آن رنجور کش بر سر گذارد پا طبیب

خرم آن غمگین که در بر باشد او را غمگسار

قسمت اغیار سازد داغ مهجوری فلک

روزی دشمن کند درد جدایی روزگار

از غم بسیار هجران اندکی گوید رفیق

گر شمارد بر تو درد خویش تا روز شمار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode