جولان تو سنش بین، هر سو غبار دیگر
فتراک او نگه کن، هر سو شکار دیگر
دلها اسیر گیرد، جانها شکار سازد
هرگز ندیده ام من، زینسان سوار دیگر
بخشم به زلفش ایمان، هم ناید استوارش
آن چشم کافرش بین نااستوار دیگر
هست ار چه کار عیسی جانها به مرده دادن
مشکین لب و دهانش دارند کار دیگر
از خنده تو بر جان یک یادگار دارم
وز داغ هجر بر جان صد یادگار دیگر
هر دو لب تو، جانا، از یک می اند، لیکن
هر نرگس تو دارد خواب و خمار دیگر
تا باد راست گه گه بر طره تو بازی
از هر شکنج مویت دارم غبار دیگر
گفتی که یار دیگر ننشست در دل تو
تو جای می گذاری از بهر یار دیگر؟
یک بار دل به من ده، سوگند می خورم من
بینم اگر به خوبان در عمر بار دیگر
یارب، چه صورت است این کش گر نگه کند گل
بر خویش باز ناید تا نوبهار دیگر
از دست خوبرویان دیوانه گشت خسرو
تنها نه او که چون او چندین هزار دیگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر سو به جلوه بردی، صبر و قرار دیگر
هر گوشه ای فکندی، در خون شکار دیگر
نرگس اگر چه خود را مخمور می نماید
چشم سیاه مستت، دارد خمار دیگر
حسنت به کار عاشق یک مو نکرد تقصیر
[...]
خواهم شکست زاهد چون در بهار دیگر
انگار توبه کردم از باده بار دیگر
کشتی چون ز انتظارم بر خاک من گذر کن
مگذار تا به حشرم در انتظار دیگر
بر ساده لوحی خود خندم چو بینم از تو
[...]
آورده ام بکف باز زلف نگار دیگر
با بیقرار دیگر دادم قرار دیگر
خطش دمید و رفتم از گلستان کویش
چون این خزان ندارد از پی بهار دیگر
گر باز روزگارم خواهد که تیره سازد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.