روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت
این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: روزی پادشاهی از جایی عبور کرد و صدای شادی مردم به گوش رسید. کودکی یتیم از او پرسید که نشانهای که بر تاج پادشاه است چیست. آن فرد پاسخ داد که ما نمیدانیم، فقط میدانیم که بسیار باارزش است. سپس پیرزنی گوژپشت گفت که این نشانه حاصل اشکها و خون دلهای آنهاست. او اشاره کرد که با ظواهر فریفته شدهاند و گرگ (پادشاه) سالهاست که با گله آشناست. او تاکید کرد که این پادشاه همان کسی است که حقوق رعیت را غصب میکند. در ادامه، بر اهمیت نگاه کردن به درد یتیمان و حقیقت درخشش گوهر تأکید شد و به این نکته اشاره شد که بیان حقیقت برای کسانی که از آن ناراحت میشوند، فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: روزی پادشاهی از جایی عبور کرد و در هر کوچه و بامی صدای شادی و نشاط را شنید.
هوش مصنوعی: یک کودک یتیم از میان جمعیت پرسید که این نورانی چیست که بر تاج پادشاه قرار دارد؟
هوش مصنوعی: جواب او این است که ما نمیدانیم چه چیزی در پس این ماجرا وجود دارد، اما آنچه مسلم است این است که آن موضوع به اندازه یک کالای ارزشمند اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: یک زن پیر و خمیده نزدیک آمد و گفت: این اشکی که از چشمانم میریزد و این درد و رنجی که دارم، ناشی از محبت و دلشکستگی شماست.
هوش مصنوعی: ما را به ظاهر و ابزار شبانی فریب داده است، در حالی که این گرگ سالهاست که با گله آشنایی دارد.
هوش مصنوعی: انسان پارسا و با تقوا اگر به نادرستی به دیگران صدمه بزند، مانند دزد است. و پادشاهی که از دارایی مردم خود سوءاستفاده کند، در واقع به نوعی مانند یک گداست.
هوش مصنوعی: به قطرهٔ اشک یتیمان نگاه کن تا ببینی که نور و زیبایی گوهر از کجا ناشی میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی به راه انحراف رفته باشد، صحبت کردن درباره حقیقت و صداقت برای او فایدهای ندارد؛ چرا که فردی که به راستی اهمیت نمیدهد، از شنیدن حقایق آزرده خاطر نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
درد مرا بگیتی دارو پدید نیست
دردی که از فراق بود درد بی دواست
گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی
کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست
ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست
دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست
از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست
وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
[...]
این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
یا خود یکی بلند و بیآسایش آسیاست
لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش
ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»
داناش گفت «معدن چون و چراست این»
[...]
ای با خدای و با همه خلق خدای راست
از داد و راستی همه پیروزئی تراست
ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون
رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست
طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک
[...]
اندر تنور روی چو سوسن فرو بری
چون شمع و گل برآری بازار تنور راست
تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک
طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.