آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی
گفت کین والی شهر ما گدایی بیحیاست
گفت چون باشد گدا آن کز کلاهش تکمهای
صد چو ما را روزها بل سالها برگ و نواست
گفتش ای مسکین غلط اینک از اینجا کردهای
آن همه برگ و نوا دانی که آنجا از کجاست
در و مروارید طوقش اشک اطفال منست
لعل و یاقوت ستامش خون ایتام شماست
او که تا آب سبو پیوسته از ما خواسته است
گر بجویی تا به مغز استخوانش زان ماست
خواستن کدیه است خواهی عشر خوان خواهی خراج
زانکه گر ده نام باشد یک حقیقت را رواست
چون گدایی چیز دیگر نیست جز خواهندگی
هرکه خواهد گر سلیمانست و گر قارون گداست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: روزی زیرکی با ابلهی گفتوگو میکند و از والی شهرشان شکایت میکند. ابله پاسخ میدهد که گدایان چهرهی بیحیا دارند. زیرک به او یادآوری میکند که گدایان نیز ممکن است ظاهری زیبا داشته باشند، ولی اصل ماجرا این است که ثروت و زیباییهای ظاهری ممکن است حاصل زحمت و خون دیگران باشد. او به ابله میگوید که گدا تنها به خواستن میپردازد، و این خواستن است که او را به گدایی میکشاند، چه گدا سلیمان باشد یا قارون. در نهایت منظور این است که قدرت و زیبایی ظاهری، میتواند ناشی از ستم بر دیگران باشد.
روزی شخصی باهوش با فردی نادان گفت که رئیس شهر ما آدمی است بیحیا و گدا !
فرد نادان گفت چطور وی را گدا خطاب میکنی در صورتی که یک عدد از جواهراتی که روی کلاه او نصب است برای گذران زندگی چندین روز یا بلکه چندین سال امثال من و تو کافی است
فرد دانا گفت ای آدم مسکین و بیچاره اشتباه کرده ای، و اشتباه از این جهت کرده ای که: آیا آن همه دارائی وی در اصل می دانی از کجا آمده؟
در و مروارید گردن بندش از اشک فرزندان من حاصل گشته و لعل و یاقوت نصب شده بر زین و برگ وی از خون یتیمان شما حاصل گشته (یعنی به واسطه ظلم بر من و تو این ثروت را به دست آورده)
او که حتی تا آب خودنش را نیز ما برایش تهیه کرده ایم، اگر خوب دقت کنی می توانیم ادعا کنیم که تا مغز استخوانش هم از آن ما است
عمل "خواستن" گدایی حساب می شود حالا می خواهی اسمش را یک دهم مال بگذاری یا مالیات فرقی نمی کند زیرا که اگر ده ها نام دیگر هم رویش بگذاری باز به معنی همان حقیقتِ گدایی می دهد
گدا بودن جز به این معنی نیست که تو چیزی را می خواهی، پس اگر مانند سلیمان یا قارون ثروتمند هم باشی، اگر خواستن را پیشه کنی باز گدا محسوب می گردی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
یافت از یزدان ملک سلطان به شادی هرچه خواست
روز شادی روز ما سلطان دین سلطان ماست
بند شاهی کرد محکم راه دولت کرد پاک
چشم عالم کرد روشن کار گیتی کرد راست
وقت وقت رامش است و روز روز عشرت است
[...]
شاه را تاج ثنا دادم نخواهم بازخواست
شه مرا نانی که داد ار باز میخواهد رواست
شاه تاج یک دو کشور داشت لیک از لفظ من
تاجدار هفت کشور شد به تاجی کز ثناست
شه مرا نان داد و من جان دادمش یعنی سخن
[...]
یارب این مائیم و این صدر رفیع مصطفاست
یارب این مائیم و این فرق عزیز مجتباست
یارب این مائیم و این روی زمین یثرب است
کاسمان را هفت پشت از رشک یک رویش دوتاست
خوابگاه مصطفی و کعبه مان از پیش و پس
[...]
خوش ولایت ها که در تحتِ امورِ اولیاست
مصرِ استغنا و رومِ فقر و بغدادِ رضاست
بخشِ ایران قسمِ عشق و قسم توران بخش عقل
در میان آمویِ حکمت هم روان و هم رواست
هم خراسانِ سلامت هم عراق عافیت
[...]
تا خیال نقطه خالت سواد چشم ماست
خاک پایت مردم چشم مرا چون تو توتیاست
حاجت کحل الجواهر نیست آنکس را که نیست
سرمه از گرد ره توسن که نور چشم ماست
تا گل رخسار تو بشکفت در باغ وجود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.