گنجور

 
قطران تبریزی

ای با خدای و با همه خلق خدای راست

از داد و راستی همه پیروزئی تراست

ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون

رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست

طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک

قول تو راست و رای تو راست و دل تو راست

از پادشاهی تو هرانکو فرار کرد

بر جای خویش خاسته بر جان پادشاست؟

خوشا ولایتا و بزرگا رعتیا

کش پادشاه دادگر پاک پارساست

چون تو ملک براستی و داد کی نشست

چون تو فلک بدانش و دولت کرا بخاست

تا مر ترا بتخت شهی بر نشاند بخت

شاخ ستم نرست و نسیم بدی نخاست

اندر بقای تست همه خلق را بقا

چندان بقات باد که خورشید را بقاست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode