گنجور

 
قطران تبریزی

ای با خدای و با همه خلق خدای راست

از داد و راستی همه پیروزئی تراست

ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون

رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست

طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک

قول تو راست و رای تو راست و دل تو راست

از پادشاهی تو هرانکو فرار کرد

بر جای خویش خاسته بر جان پادشاست؟

خوشا ولایتا و بزرگا رعتیا

کش پادشاه دادگر پاک پارساست

چون تو ملک براستی و داد کی نشست

چون تو فلک بدانش و دولت کرا بخاست

تا مر ترا بتخت شهی بر نشاند بخت

شاخ ستم نرست و نسیم بدی نخاست

اندر بقای تست همه خلق را بقا

چندان بقات باد که خورشید را بقاست

 
 
 
عنصری

درد مرا بگیتی دارو پدید نیست

دردی که از فراق بود درد بی دواست

گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی

کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست

فرخی سیستانی

ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست

دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست

از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست

وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست

فضل ترا همی نبود منتهی پدید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست

یا خود یکی بلند و بی‌آسایش آسیاست

لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش

ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»

داناش گفت «معدن چون و چراست این»

[...]

مسعود سعد سلمان

اندر تنور روی چو سوسن فرو بری

چون شمع و گل برآری بازار تنور راست

تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک

طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست

امیر معزی

ای خسروی که مشرق و مغرب بهم توراست

وی داوری که هم عرب و هم عجم تو را است

در شرق و غرب خلق خدا جمله شاکرند

فضل خدای و رحمت او لاجرم تو راست

بیش وکم است ملک جهان حون نگه‌کنی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه