اگر ز کاوش مژگان او دلم خون شد
خوشم که بهر من اسباب گریه افزون شد
دم هلاک، به روی تو، بس که، حیران بود
دلم نیافت، که کی، ز سینه، جان بیرون شد
کدام قطرهٔ خوی، لیلی، از جبین افشاند
که گاه گریه، برون، ز چشم مجنون شد
امید من به محبت، زیاده، چون نشود؟
که دوشِ کوهکن، آرامگاه گلگون شد
ز بت نه گوشهٔ چشمی، نه چین ابرویی
به حیرتم که دل برهمن ز کف چون شد
فغان ز طبع تو عرفی، مگو، بگو کز تو
طبیعتت سبب شهرت همایون شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و درد ناشی از آن است. شاعر از تأثیر مژگان معشوقش بر قلبش صحبت میکند و توصیف میکند که چگونه این زیبایی باعث اشکهای او شده است. او به حالت حیرت و بلاتکلیفی خود در مواجهه با معشوق اشاره میکند و به دشواریهای عشق میپردازد. در نهایت، شاعر بر شهرت و زیبایی معشوقش که ناشی از طبیعت خاص اوست تأکید میکند.
هوش مصنوعی: اگر دل من به خاطر نگاههای معصومانهاش غمگین و مجروح شده است، خوشحالم که این باعث شده تا من بیشتر گریه کنم.
هوش مصنوعی: در لحظهی مرگ، به خاطر عشق و زیبایی تو، دلم چنان در حیرت و شگفتی بود که نتوانستم بفهمم جانم چه زمانی از سینهام خارج شد.
هوش مصنوعی: کدام یک از ویژگیهای شخصیتی لیلی، از پیشانیاش بهناگاه خارج شد که باعث شد مجنون، گهگاه اشکش از چشمانش بریزد؟
هوش مصنوعی: امید من به عشق و محبت بسیار زیاد است، چون ممکن است که در زندگیام تغییرات مثبت و زیبایی رخ دهد، مانند اینکه یک سنگتراش در دل کوه، مکان زیبایی را ایجاد کند.
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت معشوق، نه نگاهی به گوشه چشمش و نه چین ابرویش، مرا حیرتزده کرده است؛ به طوری که نمیدانم چطور دل به دست کسی دادهام و آن را از دست دادهام.
هوش مصنوعی: ای عرفی، ناله نکن از طبیعت خود، بگو که چگونه ویژگیهای تو باعث شهرت و آوازهات شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدایگان بزرگان و مقتدای کرام
که صیت عدل تو معمار ربع مسکون شد
کمال قدر ترا پایه آنچنان عالیست
که اوج قبّۀ چرخش چو صحن هامون شد
هزار بار فزون دیده ام که همّت تو
[...]
ز دوری تو چو خونابه من افزون شد
مرنج ز اشک من ار آستانت گلگون شد
به گرد کوی تو مردم، نگفتیم که سگی
فتاده بود درین کوی، حال او چون شد
بکش به ناز جهانی که شکل و شوخی تو
[...]
چو شهسوار مرا رخ ز باده گلگون شد
عنان توسن عقلم ز دست بیرون شد
بیک نظاره دلم برد و مست خویشم کرد
چنانکه هیچ ندانم که حال دل چون شد
چو آن پری ز گل چهره برفکند نقاب
[...]
زخنده دل به لعب لعل یار مفتون شد
کباب را زنمک شوق آتش افزون شد
شدم به بتکده از کعبه سر برآوردم
مرا کلید در بسته نعل وارون شد
نرفت از دل من خارخار عشق برون
[...]
مسیح دید لبت، رنگ او دگرگون شد
ز سحر غمزهات اعجاز را جگر خون شد
ز شوق تیغ به خود گو ببال صید حرم
که غمزه تو به عزم شکار بیرون شد
نبرد نامه من، مرغ نامهبر بر دوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.