ز دوری تو چو خونابه من افزون شد
مرنج ز اشک من ار آستانت گلگون شد
به گرد کوی تو مردم، نگفتیم که سگی
فتاده بود درین کوی، حال او چون شد
بکش به ناز جهانی که شکل و شوخی تو
نه کم ز فتنه دهر و بلای گردون شد
کرشمه چند کنی، یک نظر به گوشه چشم
بدین طرف که جگرهای بیدلان خون شد
به خون دیده نوشتم چو قصه دل خویش
درست نسخه ای از داستان مجنون شد
تو پای پیش نهادی به ره که بخرامی
به پای پس زدن خسته صبر بیرون شد
خیال خنده تست این نه گریه خسرو
که چشمهاش چنین پر ز در مکنون شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از شدت دلتنگی و غم دوری معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که اشکهایش به خاطر فراق معشوق باعث سرخی آستان او شده است. در تشبیهی زیبا، او از حال مردمی که در کوی معشوق زندگی میکنند و شاید به شکل سگ به زمین افتادهاند، سخن میگوید. شاعر به جذابیت و زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که این زیبایی از فتنههای دنیا کمتر نیست. همچنین به کرشمه و ناز معشوق اشاره میکند که دلهای عاشقان را به درد میآورد. در آخر، شاعر داستان دل خود را با مرثیهای عمیق و تأثیرگذار به تصویر میکشد و احساساتش را به شکل غمانگیزی بیان میکند.
هوش مصنوعی: از دوری تو، درد و غمم بیشتر شده است. از اینکه اشکهایم باعث شده آستان تو رنگین شود، ناراحت نباش.
هوش مصنوعی: در اطراف کوی تو جمعیت زیادی هست، اما نگفتیم که سگی در این کوی افتاده و حالش چه شده است.
هوش مصنوعی: به زیبایی و ناز تو، دنیای اطراف کم از مشکلات و سختیهای زمانه ندارد. زیبایی و جذابیت تو به اندازهی دشواریها و فتنههایی است که در زندگی وجود دارد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو جذابیت خود را به نمایش میگذاری و کافی است یک نگاه زیرکانه به سوی من بیندازی، زیرا این کار میتواند دلهای دلشکسته را به شدت بیازارد.
هوش مصنوعی: با اشکهایم داستان عشق خود را نوشتم و این نوشته به طور دقیق شبیه داستان مجنون شد.
هوش مصنوعی: تو قدمی به جلو گذاشتی در مسیری که ممکن است خطرناک باشد، اما وقتی به عقب برمیگردی، کلافه و بیتاب ناشکیباییات را نشان میدهی.
هوش مصنوعی: خندهی تو در ذهن من است، نه اینکه خسرو به خاطر گریهاش چشمانش اینقدر پر از راز شده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدایگان بزرگان و مقتدای کرام
که صیت عدل تو معمار ربع مسکون شد
کمال قدر ترا پایه آنچنان عالیست
که اوج قبّۀ چرخش چو صحن هامون شد
هزار بار فزون دیده ام که همّت تو
[...]
چو شهسوار مرا رخ ز باده گلگون شد
عنان توسن عقلم ز دست بیرون شد
بیک نظاره دلم برد و مست خویشم کرد
چنانکه هیچ ندانم که حال دل چون شد
چو آن پری ز گل چهره برفکند نقاب
[...]
اگر ز کاوش مژگان او دلم خون شد
خوشم که بهر من اسباب گریه افزون شد
دم هلاک، به روی تو، بس که، حیران بود
دلم نیافت، که کی، ز سینه، جان بیرون شد
کدام قطرهٔ خوی، لیلی، از جبین افشاند
[...]
زخنده دل به لعب لعل یار مفتون شد
کباب را زنمک شوق آتش افزون شد
شدم به بتکده از کعبه سر برآوردم
مرا کلید در بسته نعل وارون شد
نرفت از دل من خارخار عشق برون
[...]
مسیح دید لبت، رنگ او دگرگون شد
ز سحر غمزهات اعجاز را جگر خون شد
ز شوق تیغ به خود گو ببال صید حرم
که غمزه تو به عزم شکار بیرون شد
نبرد نامه من، مرغ نامهبر بر دوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.