گنجور

 
عبید زاکانی

در خانه تا قرابهٔ ما پر شراب نیست

ما را قرار و راحت و آرام و خواب نیست

در خلوتی که باده و ساقی و شاهد است

حاجت به چنگ و بربط و نای و رباب نیست

خوش کن به باده وقت حریفان که پیش ما

عمری که خوش نمیگذرد در حساب نیست

اینک شراب اگر هوست میکند وضو

در آفتابه کن که در این خانه آب نیست

ما را که ملک فقر و قناعت مسلم است

حاجت به جود خسرو مالک رقاب نیست

همچون عبید خانهٔ هستی خراب کن

زیرا که جای گنج به جز در خراب نیست