دلی که بستهٔ زنجیر زلف یاری نیست
به پیش اهل نظر هیچش اعتباری نیست
سری که نیست در او کارگاه سودائی
به کارخانهٔ عیشش سری و کاری نیست
ز عقل برشکن و ذوق بیخودی دریاب
که پیش زنده دلان عقل در شماری نیست
ملامت من مسکین مکن که در ره عشق
به دست عاشق بیچاره اختیاری نیست
دگر مگوی که هر بحر را کناری هست
از آنکه به جز غم عشق را کناری نیست
ز شوق زلف بتان بیقرار و سرگردان
منم که مثل من آشفته روزگاری نیست
اگر ز مستی و رندی عبید را عاریست
مرا از این دو صفت هیچ عیب و عاری نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و دردناک عشق میپردازد. شاعر به بیان این موضوع میپردازد که دل بسته زنجیر زلف معشوق است و بدون او هیچ ارزشی ندارد. همچنین، اشاره میکند که عقل در برابر عشق و شور و شوق عاشقانه هیچ معنایی ندارد و نمیتواند آن را درک کند. شاعر از ملامت دیگران به خاطر عشقش شکایت میکند و میگوید که در این راه، عاشق اختیار چندانی ندارد. او همچنین بیان میکند که مانند دیگران در آرزوی وصل معشوق تنها به غم عشق مشغول است و شوق زلف محبوبش او را آشفته کرده است. در نهایت، تأکید میگوید که او هیچ عیبی از قبیل مستی و رندی ندارد و این ویژگیها جزو ذاتش هستند.
هوش مصنوعی: دلی که به زنجیر موهای محبوب خود اسیر است، در نظر اهل ادب و دانایی ارزش و اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر انسانی در سر ندارد که به فکر کار و سود باشد، زندگیاش تنها به خوشی و لذت گذرانده میشود و خبری از اندیشه و تلاش در آن نیست.
هوش مصنوعی: دلیل و منطق را کنار بگذار و لذت های غیرمعقول را بپذیر، چون در برابر افرادی که دل زنده و بااحساس دارند، عقل و منطق معنا ندارد.
هوش مصنوعی: لطفاً مرا سرزنش نکن که در مسیر عشق، این عاشق بیچاره هیچ ارادهای ندارد.
هوش مصنوعی: دیگر نگویید که هر دریا یک کناره دارد، زیرا تنها غم عشق است که هیچ کنارهای برایش نیست.
هوش مصنوعی: من از شوق موهای زیبای معشوقان بیتاب و سرگردان شدهام، و هیچکس به اندازه من در این دنیا آشفته و پریشان نیست.
هوش مصنوعی: اگر عبید از محبت و رندی بیبهره است، من هم از این دو ویژگی هیچ عیب و نقصی ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مدار بسته در خویش و تنگ بار مباش
که این دو عیب بزرگ از بزرگواری نیست
بر آن گشاده کفی شرط نیست در بستن
بر آن فراخ دلی جای تنگ باری نیست
صبوری من بیچاره اختیاری نیست
چه چاره چون زغم عشق رستگاری نیست
تو را سری که به پیمان من درآری نیست
مرا دلی که به دست غمش سپاری نیست
سر تو دارم اگر تیغ می زنی و تو را
دلی که کار غریبی چو من بر آری نیست
شبی دمی قدمی رنجه کن اگر چه مرا
[...]
مرا ز حضرت تو دوری اختیاری نیست
گناه من چه همانا ز بخت یاری نیست
چو بخت یار نباشد چه سود سعی دلا
برو که چاره ی تو غیر بردباری نیست
اگرچه ساخته ام با جفای گردش دهر
[...]
کسی نزاری مجنون کجاست در عالم
به زور نیز چو فرهاد مرد کاری نیست
ببین که هر دو چه دیدند پس مراد ز دوست
بطالع است سعادت به زور و زاری نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.