ای صفاتت همه آئینه ذات
جلوه ذات تو آئین صفات
مرکز دایره خال و خطت
آن سکون داده بدل این حرکات
چین ابروت چو آید بنظر
در نظر موج زند آب حیات
گر نبود از لب تو چاشنیش
این حلاوت ز کجا یافت نبات
خرمن حسن رسیدت بنصاب
خوشه مستحقم ده برکات
تکیه بر عهد رقیبان مکنی
که ندارد چو وفای تو ثبات
دیگر از هجر و هلاکش چه خلل
نور را وصل تو چون گشت نجات
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای قول دل به رفیعالدرجات
وز برائت به جهان داده برات
پنجم چار صفی از ملکان
هشتم هفت تنی از طبقات
رای رخشان تو بر چشمهٔ خضر
[...]
صبح دم خیز من النوم الصّلات
چون برآمد بر کفم نه هات هات
آتشی کز ملعمه ی اشراق او
در عرق مستغرق است آب حیات
آفتاب ار می کند نسبت بدو
[...]
من نخواهم ز کمند نو نجات
من نجی من کمد العشق فعات
آن خضر بین که چه بازی خوردوست
لب او دیده و خورد آب حیات
گر الف را حرکت نیست چراست
[...]
ای درت کعبه ارباب نجات
قبلتی وجهک فی کل صلات
بر سر کوی تو ناکرده وقوف
حاجیان را چه وقوف از عرفات
رفته آوازه قند تو به مصر
[...]
از مقاصد ندیده کسب نجات
بی خبر از مواقف عرصات
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.