گنجور

 
نورعلیشاه

ای صفاتت همه آئینه ذات

جلوه ذات تو آئین صفات

مرکز دایره خال و خطت

آن سکون داده بدل این حرکات

چین ابروت چو آید بنظر

در نظر موج زند آب حیات

گر نبود از لب تو چاشنیش

این حلاوت ز کجا یافت نبات

خرمن حسن رسیدت بنصاب

خوشه مستحقم ده برکات

تکیه بر عهد رقیبان مکنی

که ندارد چو وفای تو ثبات

دیگر از هجر و هلاکش چه خلل

نور را وصل تو چون گشت نجات