ای صبح وصال ما ز رویت
وی شام فراق ما ز مویت
خورشید چه غم اگر نشیند
چون نقش قدم بخاک کویت
کو طره پر خم چو چوگان
تا سربسپارمش چه گویت
شبها همه هست دود آهم
تا صبح شرر فشان ز خویت
صد دل بیکی خرام بر بود
چون سرو سهی قد نکویت
شهریست پرانقلاب و آشوب
از نرگس شوخ فتنه جویت
دیگر بخود آنقدر نبالد
گل گر نگرد برنگ و بویت
ای روی بسوی کس نکرده
روی همه کس مدام سویت
تو از همه فارغی و باشند
خلق دو جهان بجستجویت
نشنیده کلامی از دهانت
از هر دهنیست گفتگویت
ساقی قدحی بده که بادا
از باده مدام پر سبویت
نبود عجبی چو نور جانا
گرجان بدهد درآرزویت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
احرام گرفتهام به کویت
لبیک زنان به جستجویت
ساقی بنما رخ نکویت
تا جامِ طرب کشم به بویت
ناخورده شراب مست گردد
نَظّارگی از رخ نکویت
گر صاف نمیدهی، که خاکم
[...]
دیوانه شدم در آرزویت
ای چشم جهانیان به رویت
جان تو که بد شده ست حالم
وان بد همه از رخ نکویت
دی روی تو دیدم و نمردم
[...]
گفتم صنما در آرزویت
آشفته و تیره دل چو مویت
هر چند نمیرسد بکویت
شب نیست که در فراق رویت
والشمس حکایتی ز رویت
واللیل کتابتی زمویت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.