عشق آمد در دلم منزل گرفت
منزل عشقش مرا در دل گرفت
بس بپای ناقه اش اشگم بریخت
سیل اشگم دامن محمل گرفت
کی از این دریا بر آرد گوهری
هرکه منزل بر لب ساحل گرفت
میر عشقش آمد و همچون عسس
عاشقان را مست و لایعقل گرفت
گر جهان پر گشته است از غاصبان
کی تواند جای حق باطل گرفت
کلب غافل گیر بود و ناگهان
دامن ما زاهدی غافل گرفت
خوش بکوبیدیم پائی بر سرش
پای تا سر ناگهانش گل گرفت
هرکه با نور علی خصمی گرفت
بود ظالم در سفر منزل گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق چون در سینهٔ منزل گرفت
جان آن کس راز هستی دل گرفت
آن خر عیسی مزاج دل گرفت
در مقام عاقلان منزل گرفت
آن سفر کرده کش از ما دل گرفت
جان فدایش هر کجا منزل گرفت
جان باقی بود یارب از چه رو
رفت و خوی عمر مستعجل گرفت
تن فتاد از پای چون محمل براند
[...]
عشق او چون در دلم منزل گرفت
جان ما را از دو عالم دل گرفت
بوعلی اندر غبار ناقه گم
دست رومی پردهٔ محمل گرفت
این فرو تر رفت و تا گوهر رسید
آن بگردابی چو خس منزل گرفت
حق اگر سوزی ندارد حکمت است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.