گنجور

 
نورعلیشاه

ای فکر تو جستجوی درویش

ای ذکر تو هایهوی درویش

شاها چه شود ز چشم احسان

باری نگری بسوی درویش

روبر درت آورم که باشد

خاک درت آبروی درویش

افکنده کمند شوق چون طوق

گیسوی تو در گلوی درویش

خورشید فلک که هست تابان

عکسی بود از کدوی درویش

تا چند شها شکسته خواهی

از سنگ ستم سبوی درویش

باری چه شود اگر برآید

از وصل تو آرزوی درویش

تا نور علی عیان به بینی

بنگر برخ نکوی درویش