گنجور

 
نورعلیشاه

ساقیم باز مجلس آرا شد

در لب لعل باده پیما شد

از رخش تافت در دلم عکسی

دل ز عکس رخش مصفا شد

عشقش آمد در خزانه گشود

نقد گنج خفا هویدا شد

جام گیتی نما بدستم داد

هرچه بود و نبود پیدا شد

گاه خالد شد و گهی سلمی

گاه مجنون شد گاه لیلی شد

حسن خود را ز دیده وامق

ناظر اندر عذار عذرا شد

تافت نور علی ز رخسارش

روشنی بخش چشم بینا شد