گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نورعلیشاه

نه هر که دل برد آئین دلبری داند

نه هر که سر دهد اسرار سروری داند

نه هرکه دم ز وفا زد کند وفاداری

نه هرکه کرد جفائی ستمگری داند

نه هر مهی که ز برج جمال طالع شد

چو آفتاب خطت ذره پروری داند

نه هر که بست بهم حل و عقد زیبق را

درون بوته تن کیماگری داند

درآن محیط که نبود کرانه پیدا

نه هرکه لطمه برآرد شناوری داند

بهر که نیست خریدار حسن خود مفروش

که قدر و قیمت ناهید مشتری داند

بغیر نور علی همچو حافظ شیراز

که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

 
 
 
حافظ

ز شعرِ دلکَشِ حافظ کسی بُوَد آگاه

که لطفِ طبع و سخن گفتن دری داند

نورعلیشاه

همین شعر » بیت ۷

بغیر نور علی همچو حافظ شیراز

که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

حافظ

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

نه هر که آینه سازد سِکندری داند

نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست

کلاه‌داری و آیینِ سروری داند

تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن

[...]

نسیمی

چنین که چهره خوب تو دلبری داند

نه حسن حور و نه رخساره پری داند

به خاک پای تو کآب حیات ممکن نیست

که همچو لعل لبت روحپروری داند

ستمگری نه پریچهره مرا کارست

[...]

قاسم انوار

چنانکه چشم تو در غمزه دلبری داند

سواد زلف سیاهت ستمگری داند

ز لطف نرگس مستت نشان تواند داد

دلی که سحر مبین در مبصری داند

بصد روان لبت،ای ماهروی،دشنامی

[...]

جامی

پریوشی که به رخ رسم دلبری داند

سگ خودم شمرد و آدمیگری داند

نهان ز چشم کسان گفتمش به سوی من آی

به خنده گفت که این شیوه را پری داند

چو دم ز بندگی او زنم ز آتش غم

[...]

هلالی جغتایی

عجب! که رسم وفا هرگز آن پری داند

پری کجا روش آدمی گری داند؟

دلم بعشوه ربود اول و ندانستم

که آخر اینهمه شوخی و دلبری داند

بعاشقان ستم دوست عین مصلحتست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه