نه هر که دل برد آئین دلبری داند
نه هر که سر دهد اسرار سروری داند
نه هرکه دم ز وفا زد کند وفاداری
نه هرکه کرد جفائی ستمگری داند
نه هر مهی که ز برج جمال طالع شد
چو آفتاب خطت ذره پروری داند
نه هر که بست بهم حل و عقد زیبق را
درون بوته تن کیماگری داند
درآن محیط که نبود کرانه پیدا
نه هرکه لطمه برآرد شناوری داند
بهر که نیست خریدار حسن خود مفروش
که قدر و قیمت ناهید مشتری داند
بغیر نور علی همچو حافظ شیراز
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ما یادآوری میکند که دلبری و عشق ورزیدن، فقط به ظاهر یا ادعا نیست و کسانی که به این کارها مشغولند، لزوماً به هنر و رازهای آن واقف نیستند. هر کسی که در ظاهر جذاب و زیباست، حتماً لایقِ پرورش و محبت نیست. همچنین، وفاداری و محبت واقعی تنها با گفتن چند کلمه حاصل نمیشود و برخی از افراد نمیتوانند ارزش واقعی زیبایی و عشق را درک کنند. در نهایت، شاعر به نور و لطافت حرفهای خود اشاره میکند و بیان میکند که تنها کسانی مانند حافظ، با talent و ذوق خاص خود، میتوانند به عمق این مفاهیم دست یابند.
هوش مصنوعی: هر کسی که دل شما را تسخیر کرد، لزوماً فن و هنر عاشقانه را نمیداند و همچنین هر کسی که راز و رمز قدرت و رهبری را میداند، الزاماً خود را فدای آن نمیکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از وفاداری سخن بگوید، لزوماً وفادار نیست و هر کسی که خیانت کند، لزوماً ستمگر نیست.
هوش مصنوعی: هر ماهی که از برج زیبایی طلوع میکند، نمیتواند مانند خورشید، قدرت روشنایی و پرورش را داشته باشد.
هوش مصنوعی: هر کس نمیتواند به راحتی مسائل پیچیده را در زندگی حل کند و هنر زندگی کردن را درک کند؛ این کار نیاز به مهارت و فهم عمیق دارد.
هوش مصنوعی: در فضایی که مرز و حدی وجود ندارد، فقط کسی میتواند دریاوردی کند که توانایی شنا کردن را داشته باشد.
هوش مصنوعی: برای کسی که ارزش زیباییاش را نمیداند، خود را ارزان نکن. زیرا کسی که درک درستی از زیباییها دارد، به ارزش و قیمت آن واقف است.
هوش مصنوعی: غیر از نور علی، حافظ شیراز هم مانند کسی است که ذاتی دلپذیر و هنر سخنوری دارد و در گفتار خود مهارت دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز شعرِ دلکَشِ حافظ کسی بُوَد آگاه
که لطفِ طبع و سخن گفتن دری داند
همین شعر » بیت ۷
بغیر نور علی همچو حافظ شیراز
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سِکندری داند
نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست
کلاهداری و آیینِ سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن
[...]
چنین که چهره خوب تو دلبری داند
نه حسن حور و نه رخساره پری داند
به خاک پای تو کآب حیات ممکن نیست
که همچو لعل لبت روحپروری داند
ستمگری نه پریچهره مرا کارست
[...]
چنانکه چشم تو در غمزه دلبری داند
سواد زلف سیاهت ستمگری داند
ز لطف نرگس مستت نشان تواند داد
دلی که سحر مبین در مبصری داند
بصد روان لبت،ای ماهروی،دشنامی
[...]
پریوشی که به رخ رسم دلبری داند
سگ خودم شمرد و آدمیگری داند
نهان ز چشم کسان گفتمش به سوی من آی
به خنده گفت که این شیوه را پری داند
چو دم ز بندگی او زنم ز آتش غم
[...]
عجب! که رسم وفا هرگز آن پری داند
پری کجا روش آدمی گری داند؟
دلم بعشوه ربود اول و ندانستم
که آخر اینهمه شوخی و دلبری داند
بعاشقان ستم دوست عین مصلحتست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.