شبی بود به مهی خلوتی که ساز کنم
خروس بانگ کند تا نگاه باز کنم
رقیب دشمن و قصه دراز و شب کوتاه
مجال نیست که با دوست شرح راز کنم
به روز محتسبان دافع و به شب عسسان
ز هیچ سو نهلندم که سرفراز کنم
به توبه باز مخوانیدم ای مسلمانان
که مرد زهد نیم توبه بر مجاز کنم
اثر کند نفس عاشقان بپرهیزید
ز ناله ی سحری کز سر نیاز کنم
چو باد می گذرد عمر خاک بر سر من
که من گر آتشم از دوست احتراز کنم
به اعتقاد نزاری چو دوست خشنودست
گنه نباشد اگر پیش بت نماز کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با زبانی زیبا و معنادار به توصیف احساسات و تفکرات خود در یک شب خلوت میپردازد. او از صدای خروس که علامت صبح است و تهدید رقیب و دشواریها سخن میگوید. شاعر احساس میکند که فرصتی برای گفتگو و بیان رازها با دوستش ندارد. او به مسئله توبه و دین نیز اشاره میکند و میگوید که در دنیای عشق، توبهها نادیده گرفته میشوند. همچنین بر گذر سریع عمر و بیفایده بودن وابستگیهای دنیوی تأکید دارد و در پایان به این نکته میرسد که اگر دوستش راضی باشد، گناهی ندارد که در برابر او عبادت کند.
هوش مصنوعی: شبی بود که در تنهایی زیر نور ماه نشسته بودم و میخواستم ساز بزنم. تصمیم گرفتم زمانی که خروس آواز میخواند، به دنیای بیرون نگاه کنم.
هوش مصنوعی: رقیب حاضر است و داستانی طولانی در پیش رو داریم. شب هم کوتاه است و فرصتی باقی نیست تا بتوانم با دوست خود راز و مشکلاتم را در میان بگذارم.
هوش مصنوعی: در روزی که محتسبان مراقب هستند و شبهایی که نگهبانان در حال گشت و گذاری هستند، از هیچ طرفی اندوهی به من نمیرسد تا بتوانم خود را مانند یک فرد سرفراز و باوقار نشان دهم.
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، من کسانی را که به توبه باز میگردند، نخوانید. زیرا من زاهدی نیستم که تنها به توبه ظاهری اکتفا کنم.
هوش مصنوعی: نفس عاشقان تأثیر عمیقی دارد، پس از ناله سحرگاهی بپرهیزید، چون من از روی نیاز این صدا را برمیآورم.
هوش مصنوعی: عمر من مانند بادی میگذرد و من مانند خاکی هستم که بر سرم نشسته است. اگرچه در وجودم آتش عشق وجود دارد، اما از دوستی دوری میکنم.
هوش مصنوعی: اگر دوستان خوشنود باشند، گناهی نیست اگر من در برابر بت عبادت کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه جمال تو بینم چو دیده باز کنم
همه تنم دل گردد که با تو راز کنم
حرام دارم با دیگران سخن گفتن
کجا حدیث تو آمد سخن دراز کنم
کرانه گیرم تا خود ز عشق باز کنم
در خصومت بر خویشتن فراز کنم
زعشق دوست بدین عشق و دوستی که منم
نه ممکن است که من خود زعشق باز کنم
زیاد روی خداوند آن دو زلف سیاه
[...]
همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم
همه شراب تو نوشم چو لب فراز کنم
حرام دارم با مردمان سخن گفتن
و چون حدیث تو آید سخن دراز کنم
هزار گونه بلنگم به هر رهم که برند
[...]
خوش آنکه مست بروی تو دیده باز کنم
بخاک افتم و صد سجده نیاز کنم
شبی بخلوت تاریک من بود یارب
که همچو شمع درآیی و در فراز کنم
کرشمه یی کن و جامی بیار ای ساقی
[...]
چه دست در خم آن زلف دلنواز کنم
به ناخنی که ندارم چه عقده باز کنم
ببین چه ساده دل افتاده ام که می خواهم
ترا به نیم دل از خلق بی نیاز کنم
مرا که هر مژه در عالمی است پا در گل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.