خوش عالم عاقلان مدهوش
خوش وقت سخن وران خاموش
با عشق خوش است خاصه مفرد
با یار خوش است خاصه مدهوش
مردان که در آمدند بی چشم
از خانه برون شدند بی گوش
رسوا شد و فاش هرکه برداشت
از خوان چه ی سرّ دوست سرپوش
کی طاقت بار عشق دارند
نازک دلکان بی تن و توش
گو دور شو از مصاف بد دل
ور نه چو دد بهیمه مخروش
در گردن دیگران مکن دست
تا با تو شود وفا هم آغوش
در باغ جهان ز نامرادی
رز کار نزاریا و می نوش
بر آتش تیز عشق می باش
تا پخته شوی تمام برجوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن زلف نگر بر آن بر و دوش
وان خط سیه بر آن بناگوش
هر دو شده پیش ماه و خورشید
مانندهٔ حاجبان سیهپوش
بیگرمی و بیفروغ آتش
[...]
در عشق تو ای نگار خاموش
بفزود مرا غمان و شد هوش
من عشق ترا به جان خریدم
تو مهر مرا به یاوه مفروش
هرگز نشود غمت ز یادم
[...]
آن خط دمیده بر بناگوش
ماه است ز شب شده زره پوش
درد دل عاشقان بی صبر
رنج تن بی دلان مدهوش
ای روز به روز فتنه باتو
[...]
کیوان علم سیاه بر دوش
در بندگی تو حلقه در گوش
ترسا بچهٔ شکر لبم دوش
صد حلقهٔ زلف در بناگوش
صد پیر قوی به حلقه میداشت
زان حلقهٔ زلف حلقه در گوش
آمد بر ِمن شراب در دست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.