آمد بر من نگار من دوش
افکنده دو زلف شست بر دوش
با من به عتاب و ناز می گفت
ای کرده وفا و عهد فرموش
گویی ز کجایی و چرایی
با مدعیان ما هم آغوش؟
من میخورم از تو زهر غصه
تو می به خلاف من کنی نوش
تقصیر نمیکنی چو مردان
در نقض وفا و عهد میکوش
شرمت نبود ز من زهی چشم؟
دردت نکند سخن زهی گوش؟
گفتم سخنان تلخ گفتن
حیف است از آن لب شکر نوش
دستانِ چنین مبند بر من
بهتانِ چنین مگوی، خاموش!
دشمن چو خلاف دوستان است
بر ما سخن رقیب منیوش
ور نیز ز ما خیانتی رفت
دامان عنایتی بر آن پوش
از خواب در آمدم چو مستی
مستی و چه مست رفته از هوش
دل گفت به من که ای نزاری
اسرار نگاه دار و مخروش
در خواب خیالهای مشکل
بینند مولِّهانِ مدهوش
نقدی ست گرانبها که دیدی
ارزان ارزان به هیچ مفروش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن زلف نگر بر آن بر و دوش
وان خط سیه بر آن بناگوش
هر دو شده پیش ماه و خورشید
مانندهٔ حاجبان سیهپوش
بیگرمی و بیفروغ آتش
[...]
در عشق تو ای نگار خاموش
بفزود مرا غمان و شد هوش
من عشق ترا به جان خریدم
تو مهر مرا به یاوه مفروش
هرگز نشود غمت ز یادم
[...]
آن خط دمیده بر بناگوش
ماه است ز شب شده زره پوش
درد دل عاشقان بی صبر
رنج تن بی دلان مدهوش
ای روز به روز فتنه باتو
[...]
کیوان علم سیاه بر دوش
در بندگی تو حلقه در گوش
ترسا بچهٔ شکر لبم دوش
صد حلقهٔ زلف در بناگوش
صد پیر قوی به حلقه میداشت
زان حلقهٔ زلف حلقه در گوش
آمد بر ِمن شراب در دست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.