گنجور

 
حکیم نزاری

به یک غمزه شهری پریشان کنی

به عمدا گذر گر بر ایشان کنی

مشعبد صفت گر شوی در حجاب

از این طرفه بازی فراوان کنی

فرود آی در کنج ویران من

اگر گنج خواهی که پنهان کنی

وگر نه گذر کن بر ارباب بخل

چو خواهی که معمور ویران کنی

دو علت یکی حرص و دیگر حسد

چنین درد را هم تو درمان کنی

ببر هرچه در آفرینش دلی ست

چو در بنده شد چاره جان کنی

چو برخواستند از سر جان و دل

برایشان همه مشکل آسان کنی

نه چندان که در امتحان گاه قهر

قیامت برآری و طوفان کنی

ز ناگفتنی هاش توبه کنی

ز نا کردنی ها پشیمان کنی

 
 
 
فردوسی

ترا بهتر آید که فرمان کنی

رخ نامور سوی توران کنی

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از فردوسی
ایرانشان

چو بندی کمر پیش و فرمان کنی

چنانچون بفرمایدت آن کنی

قوامی رازی

ایا نجم دین گر تو احسان کنی

همه درد را جمله درمان کنی

اگر چه نه ای آصف بر خیا

که از خیل دیو اهل دیوان کنی

سزد کز کفایت تو در مملکت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه