نوشته یکی تخته دیدند سنگ
بدو داستانی پراز بوی و رنگ
نوشته بسی گفته پند ارجمند
ز ضحاک،زی پهلوان بلند
بدان ای فرامرز رستم که من
به گیتی شده برتر از انجمن
نهادم به گیتی بسی گنج و زر
کشیده به خاک این سر تاجور
زبهر تو ای سرور سیستان
نهادم من این گنج هندوستان
ز زابل چو آیی بدین سرزمین
ببری سر دیو بی آفرین
به فرت طلسمات دیو نژند
همین گنج را کرده ام پای بند
ببینی همین گنبد و جای من
بدانی همین شاهی و رای من
چنان دان که من در همین مرغزار
به شادی نشستم بسی روزگار
به مکر و به تدبیر و از رای و ریو
به دام آوریدیم کناس دیو
بدین گنج کردم ورا پاسبان
که تا گوش دارد به روز و شبان
وز آن صفه دیو بی جان کنی
همان مرمر کوچه پیچان کنی
بکن آن سر گنج و شیران بود
هرآن کو برد گنج شیر آن بود
ببر هرچه خواهی به کاوس کی
که فرخنده باشی بر این بوم پی
فرامرز رستم چو نامه بخواند
از آن پند و اندرزها خیره ماند
بفرمود کندن همان سنگ را
بدید آن نشانی کنارنگ را
چهل نردبان دید کرده ز عاج
همه فرش دیبا و با تخت و تاج
درازی صفه ز ده تیر بیش
نگاریده دیوار بر گاومیش
نهاده چهل خم ز زر هر سویی
ز لعل و ز لولو بر پهلویی
مکلل به دیوار او شب چراغ
فروزان یکایک به مثل چراغ
ز شمشیر هندی و برگستوان
به هر سویکی جامه پهلوان
عقیق و زبرجد برو برنگار
همان لعل و فیروزه بد صدهزار
زبرجد سریر و ز بیجاده تاج
نهاده به هرگوشه کرسی ز عاج
گرانمایه هر گونه انگشتری
نگینش چو رخساره مشتری
برون کرد گوهر که بود از نهفت
همه لشکر هند شد زان شگفت
یکایک کشیدند زان گونه گنج
ز بردن شه و لشکر آمد به رنج
چو آمد سوی شهر نوشاد شاد
همان تاج ضحاک بر سر نهاد
سریر زبرجد چو بنهاد زیر
پراکنده اندر جهان نام شیر
ببخشید گنج و بپیمود رنج
چنین باشد اندر سرای سپنج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شخصیتی به نام فرامرز از رستم میخواهد تا به گنجینهای در سرزمین سیستان برود. او توصیف میکند که گنجی از هندوستان برای او آماده کرده و انتظار دارد که فرامرز با پیروزی بر دیوان، این گنج را کشف کند. فرامرز نامهای را میخواند و از پند و اندرزها شگفتزده میشود. وقتی که به محل گنج میرسد، بناهایی زیبا و تزئینات مجلل را میبیند، از جمله نردبانهای عاج، دیوارهای decorated و جواهرات باارزش. پس از کشف گنج، لشکری از هند به شگفت میآید و فرامرز با تاج ضحاک بر سر به شهر نوشاد میرود و با خود شادمانی و گنج را به ارمغان میآورد. در پایان به این نکته اشاره میشود که این گنج به عنوان نشانی از برتری و زیبایی در عالم باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: در جایی، تکهای سنگی را دیدند که بر روی آن نوشتهای وجود داشت، که داستانی بود پر از عطر و رنگ.
هوش مصنوعی: بسیاری از نکات و پندهای ارزشمند از داستان ضحاک، بیانگر عظمت و شجاعت پهلوانان است.
هوش مصنوعی: ای فرامرز رستم، بدان که من در این دنیا از هر جمع و گروهی بالاتر و برتر هستم.
هوش مصنوعی: من در این دنیا بسیاری از گنجها و ثروتها را جمعآوری کردهام و همه آنها را به پای این سرزمین فدا کردهام.
هوش مصنوعی: به خاطر تو ای آقای سیستان، من این گنجینه هندوستان را قرار دادم.
هوش مصنوعی: وقتی از زابل به این سرزمین میآیی، انگار که سر دیو را ببری و او را بیوجود کنی.
هوش مصنوعی: من با قدرت جادویی خود، این گنج را تحت کنترل و در بند کردهام.
هوش مصنوعی: اگر تو این گنبد و موقعیت من را ببینی، متوجه خواهی شد که این قدرت و سلطنت را من دارم.
هوش مصنوعی: به گونهای بدان که من در همین دشت خوشحالانه نشستهام و روزهای زیادی را سپری کردهام.
هوش مصنوعی: با نیرنگ و ترفند و با استفاده از هوش و حیله، توانستیم آن دیو را به دام بیندازیم.
هوش مصنوعی: به خاطر این گنج، او را محافظ قرار دادم تا همیشه هوشیار باشد و در هر زمان مراقب باشد.
هوش مصنوعی: از آن دِواری که بیجان است، تو همانند مرمر، کوچه را پیچ و تاب میدهی.
هوش مصنوعی: هر کسی که بتواند به گنجینهای که در دل شیران است، دست یابد، در حقیقت همان شخصی است که به گنج واقعی دست پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه چیزهایی را میخواهی ببر. اما بدان که آنچه بر این سرزمین بنا میکنی، موجب خوشبختیات خواهد شد.
هوش مصنوعی: فرامرز، هنگامی که نامه را خواند، تحت تأثیر پندها و اندرزهای آن قرار گرفت و به فکر فرو رفت.
هوش مصنوعی: او دستور داد که آن سنگ را بردارند و نشانهای را که در کنارش بود، ببینند.
هوش مصنوعی: چهل نردبان از عاج ساخته شده و همه چیز با فرشهای نرم و مجلل و تخت و تاج تزیین شده است.
هوش مصنوعی: زیبایی دیوار به قدری است که گویی بیشتر از ده تیر دراز شده است و این زیبایی را از بزرگی و استحکام گاومیش به تصویر کشیدهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا تصویری از زیبایی و جواهرات به تصویر کشیده شده است. دلوئی که با طلا و جواهرات درخشان تزئین شده است، به شکلی که هر طرف آن از سنگهای قیمتی مثل یاقوت و مروارید پر شده است. این توصیف نشاندهندهی زیبایی و جاذبهای دلنواز است که افراد را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: در شب، نور چراغها به خوبی در دیوارهای او منعکس میشود و مانند چراغی درخشان در هر نقطه تابیده است.
هوش مصنوعی: از شمشیر هندی و چادر بلند، هر جا که میروی، نماد قدرت و شجاعت را با خودداری.
هوش مصنوعی: عقیق و زبرجد به زیبایی بر روی نقشها نقش بستهاند، همانطور که لعل و فیروزه با صدها هزار زیبایی همراهند.
هوش مصنوعی: سرو زندگی واقعی و گرانبها بر روی تخت سلطنتی با تزییناتی زیبا و درخشان قرار دارد و در هر گوشه از آن، پایههایی از عاج وجود دارد که جلوهای خاص به آن میبخشد.
هوش مصنوعی: هر انگشتری ارزشمند است، اما زیبایی نگین آن مانند چهرهی معصوم و درخشان مشتری است.
هوش مصنوعی: خروجی ارزشمند و گرانبهایی که از سینهای پنهان بیرون آمد، همهی سپاه هند را به حیرت وا داشت.
هوش مصنوعی: هر یک از آنها به نوعی گنج را از دست بردن شاه و سپاه به زحمت آوردند.
هوش مصنوعی: وقتی به شهر نوشاد خوشحالی رسید، همان تاج ضحاک را بر سر گذاشت.
هوش مصنوعی: تختی از زبرجد را زیر او گذاشتند که در جهان نام شیر پراکنده است.
هوش مصنوعی: ببخشید، که گنج را رها کردی و به دوش کشیدید برای رنج، چنین وضعیتی در زندگی وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.