تا نیستی خود را از راه برنگیری
هرگز طریق هستی از راه برنگیری
گر از تو با تو بویی در نیستی بماند
بویی دگر نیابی رنگی دگر نگیری
از رنگ و بوی بازآ وزخوب و زشت بگذر
در خود اثر نبینی گر خود حذر نگیری
تو آتشی و نفست بی خشک و تر نباشد
تا هم چو برق آتش در خشک و تر نگیری
نوریست عشق وحدت پس چون چراغ میری
گر شمع زندگانی ز آن نور درنگیری
بر در غلاف شبهت تا کی هوا گرفتن
دنبال مرغ معنی بی بال و پر نگیری
زنهار اگر درین عهد از شست پاک بازان
صد تیر بر تو آید یک ره سپر نگیری
مُهر از زبان حیرت زنهار برنداری
ستر از جمال دعوی زنهار برنگیری
دم بر مزن درین دم بی همدمی نزاری
بی هم دمی درین ره ترک سفر نگیری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.