مگر تقدیر دل باری به غم رفته ست و سر بازی
الا ای دل چه می ترسی به جان من چه می نازی
بنای دوستی باید که باشد ثابت و محکم
محبّت چون ترا بستد دگر با خود نپردازی
ز دستت هیچ برناید مگر با صبر بنشینی
ز عقلت هیچ نگشاید مگر با عشق درسازی
اگر خواهی که گوی عشق از میدان بری بیرون
ز همت مرکبی سازی و بر کون و مکان تازی
نخواهی رفت با خود در مقامی خانه ی وحدت
مگر هم از برون کلّی و جزوی هر دو در بازی
صراط است این و اعما را نباشد حدِّ بگذشتن
به دست پادشاهان بر نزیبد عکّه را بازی
مکان لا مکان خواهی و دل بر تیره یخاکی
دوالک بازی آن جا کی توان کردن مکن بازی
نهاده منّتی بر حق که من از اهل اسلامم
به حج نارفته و حاجی غزا ناکرده و غازی
نزاری از تکبّر هیچ نگشاید تواضع کن
بنه گردن که آن جا در نمی گنجد سرافرازی
مشو مغرور اگر مشهور شد صیّت که چون بلبل
بمانی در قفس همواره محبوس از خوش آوازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا بر جان ما ماهر چو بر شطرنج اهوازی
چو ما را شاه مات آید ترا سپری شود بازی
امیر عالم عادل نبیره خسرو غازی
جلال دولت عالی امین ملت تازی
ملک بو احمد محمود زیبای سرافرازی
شهنشاهی که روز جنگ با شیران کند بازی
ایا شاه جهانداری که فردی و بی انبازی
[...]
جهان بازی گری داند مکن با این جهان بازی
که در مانی به دام او اگرچه تیز پر بازی
برآوردم چو کاخی خوب و اکنون میفرود آرد
برآورده فرود آری نباشد کار جز بازی
چه باشد بازی آن باشد که ناید هیچ حاصل زو
[...]
جلال امت مختار و تاج ملت تازی
کزو باشد بزرگان را بزرگی و سرافرازی
آیا بر جان ما ماهر چو بر شطرنج اهوازی
چو ما را شاه مات آید ترا سپری شود بازی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.