موحّدوار کن در عشق سیری
مبین گر صادقی جز دوست غیری
چنان بی خویش می باید محقّق
که مسجد باز نشناسد ز دیری
ز دست خو خلاصی جوی خود را
کزین بهتر نخواهی کرد خیری
به وحدت کی رسی در عین کثرت
دو نبود یا تو او یا او تو خیری
اگر جویای توحیدی نزاری
موحّدوار کن در عشق سیری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
به قدرت آفرید اندازه گیری
ز دادار جهان قدرت پذیری
مرا گوئی که تو خصم حقیری
تو هم مرد دبیری نه امیری
مسلمان وار پندت داد خواهم
تو خود پند مسلمان کی پذیری
فراوانت پلنگانند خصمان
[...]
مبرا حکمش از زودی و دیری
منزه ذاتش از بالا و زیری
فرس میراند نوشروان چو تیری
بره در چون کمانی دید پیری
به جز یک فتح ملک «دیو گیری»
که کرد این کار شاهان در امیری
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.