حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۱

موحّدوار کن در عشق سیری

مبین گر صادقی جز دوست غیری

چنان بی خویش می باید محقّق

که مسجد باز نشناسد ز دیری

ز دست خو خلاصی جوی خود را

کزین بهتر نخواهی کرد خیری

به وحدت کی رسی در عین کثرت

دو نبود یا تو او یا او تو خیری

اگر جویای توحیدی نزاری

موحّدوار کن در عشق سیری