جان و جانان، دل و دلبر به هم است
تن اگر دور بماند چه غم است
چشم و زلف تو ببایست که نیست
ورنه از سنبل و نرگس چه کم است
سینه با مهر تو آتشکده است
دیده با چهر تو بحرالارم است
بی تو من، من نیم و با تو توام
بی تو یا با تو وجودم عدم است
تو کرم میکنی ار تیغ زنی
من اگر جان نفشانم ستم است
مگر این شهر دل ماست نشاط
که در اینجا نشاط و نه غم است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرد هشیار در این عهد کم است
ور کسی هست بدین متهم است
زیرکان را ز در عالم و شاه
وقت گرم است نه وقتِ کرم است
هست پنهان ز سفیهان چو قدم
[...]
بخت بدرنگ من امروز گم است
یارب این رنگ سواد از چه خم است
دلدل دل ز سر خندق غم
چون جهانم که بس افکنده سم است
با من امروز فلک را به جفا
[...]
آنچه در عشق توأم دمبدم است
رنج بر رنج و الم بر الم است
شاد باد از تو دل پر هوسان
گر من از غصه بمیرم چه غم است
نیست برمن ستم از تیغ تو زخم
[...]
بخت ملک قاسم از الطاف حق
چرخ بحکمش شد و او حکم است
داد خدایش خلفی کز شرف
مشتریش چاکر و مه خادم است
اختر فرخنده منصور نام
[...]
روی رخشنده تو قبله ماست
مَردُمِ دیده ما قبله نُماست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.