نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

چه غم ار نه برگ و باری و نه زاد راه دارم

منم آن گدا که عزم در پادشاه دارم

نظری برویش امشب نظری بماه دارم

که میان ماه و رویش بسی اشتباه دارم

من اگر بدم چه باکم که تویی بدین نکویی

چه نکوییم از این به که تو نیکخواه دارم

برخ از هجوم زلفت نبود مجال دیدن

که میان روز روشن دو شب سیاه دارم

نظر ار کنم برویت اثری ز من نماند

بتو زحمتی که دارم به یکی نگاه دارم

چو گدای روستایی که ببزم شه در آید

چه کنم ادب ندانم که چسان نگاه دارم

چه زیان بمن که از من اثری بجا نماند

که امید باز گشتن نه بجایگاه دارم