روز کی چند پی زهد و سلامت گیرم
ور ملامت کندم عشق از او نپذیرم
جام صافی ببر و جامه ی سالوس بیار
صدق بگذار که من در گرو تزویرم
بر سر کوی بت سلسله گیسو زین پس
نتوان داشت دگر باز بسد زنجیرم
نگه یار کمان ابرویم اکنون بنظر
آید آنسان که زند خصم همی با تیرم
خواستم زهد بتدبیر بیاموزم لیک
میکشد باز سوی دیر مغان تقدیرم
جای در صومعه از دیر گزیدست نشاط
مپسندید خدا را که بغربت میرم
عاشقی رنج و بدین رنج همان به مانم
بیخودی عیب و بدین عیب همان به میرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر چه در پای هوی و هوست میمیرم
دسترس نیست که روزی سر زلفت گیرم
گر تو پای دل دیوانهٔ ما خواهی بست
هم به زلف تو، که دیوانهٔ آن زنجیرم
کشتن ما چو به تیغ هوسی خواهد بود
[...]
روز عید است و من امروز بر آن در میرم
که دهم حاصل سیروزه و ساغر گیرم
دو سه ماه است که دورم ز رخ ساقی و جام
بس خجالت که به رو آمد از این تقصیرم
من به خلوت ننشینم پس از این گر به مثل
[...]
روز عید است و من امروز در آن تدبیرم
که دهم حاصل سیروزه و ساغر گیرم
چند روزیست که دورم ز رخ ساقی و جام
بس خجالت که به روی آمد ازین تقصیرم
من به خلوت ننشینم پس از این، ور به مثل
[...]
این همان دشت و من خسته همان نخجیرم
که فکندی و گذشتی چو زدی با تیرم
بیتو ای دوست به من جای ملامت نبود
که فزونست ز اندازه همی تقصیرم
پای تدبیر من از کعبه و از دیر برید
[...]
خاک شیراز اگرچه شده دامن گیرم
نتوانم دل از این نوسفران برگیرم
گرچه خم شد چو کمان قامتم از پیری و ضعف
میدواند سوی او شوق بسر چون تیرم
از چه یکشب بمه خرگهی ما نرسد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.