گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نشاط اصفهانی

منع نظاره روا نیست تماشایی را

ورنه فرقی نبود زشتی و زیبایی را

یار ما شاهد هر جمع بود وین عجب است

که بخود ره ندهد عاشق هر جایی را

وقتم امشب همه در صحبت بیگانه برفت

تا چرا شکر نگفتم شب تنهایی را

ساقی امشب می از اندازه فزون میدهدم

تا بشویم بقدح دفتر دانایی را

نیکنامان در دوست پناهت ندهند

تا بخود ره ندهی شنعت رسوایی را

خواجه زین در بسلامت سر خود گیرد کاش

که ز سر می ننهد عادت خودرایی را

دل آسوده اگر میطلبی عشق طلب

عاقلان نیک شناسند تن آسایی را

بگذارید که تا سر نهم اندر ره دوست

تا بگیرید زمن این سر سودایی را

دلم از سینه بتنگ است که در خانه نشاط

نتوان داشت نگه مردم صحرایی را

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سعدی

لاابالی چه کند دفتر دانایی را

طاقت وعظ نباشد سر سودایی را

آب را قول تو با آتش اگر جمع کند

نتواند که کند عشق و شکیبایی را

دیده را فایده آن است که دلبر بیند

[...]

همام تبریزی

مکن ای دوست ملامت من سودایی را

که تو روزی نکشیدی غم تنهایی را

صبرم از دوست مفرمای که هرگز با هم

اتفاقی نبود عشق و شکیبایی را

مطلب دانش از آن کس که بر آب دیده

[...]

ابن یمین

هر که بیند رخ آندلبر یغمائی را

نکند هیچ ملامت من شیدائی را

جان زیان کرد دلم بر سر بازار غمش

وینزمان سود بود این دل سودائی را

دلبرا زلف تو عیسی دم و زنار و شست

[...]

سیف فرغانی

ای سعادت زپی زینت و زیبایی را

بافته بر قد تو کسوت رعنایی را

عشق رویت چو مرا حلقه بزد بر در دل

شوق از خانه به در کرد شکیبایی را

گر ببینم رخ چون شمع تو ای جان بیمست

[...]

کمال خجندی

گر بری چون سر زلف این دل سودایی را

با پای بوس تو کشد این دل شیدایی را

من ازین در نروم زانکه بجانی نرسد

هیچ‌کاری به طلب عاشق هر جایی را

روی ننموده گرفتم که روی از بر ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه