هر که بیند رخ آندلبر یغمائی را
نکند هیچ ملامت من شیدائی را
جان زیان کرد دلم بر سر بازار غمش
وینزمان سود بود این دل سودائی را
دلبرا زلف تو عیسی دم و زنار و شست
بو که احیا نکند ملت ترسائی را
تا نیابد ز رخت شمع فلک پروانه
روشنائی ندهد گنبد مینائی را
ز آنکه آن خط مسلسل چو محقق گردد
بیگمان نسخ کند آیت موسائی را
کاش بینم نفسی خیل خیال تو بخواب
تا بدو باز برم محنت تنهائی را
گفته بودم که بگویم غم دل پیش رخت
خود گشادی رخ و بستی در گویائی را
عشق آمد ز در ابن یمین رفت شکیب
کی بود طاقت عشق تو شکیبائی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و شیدایی شاعر نسبت به معشوقی خاص است. او به زیباییهای معشوق و تاثیر آن بر دل و جانش اشاره میکند و از آتش عشق و غم تنهایی میگوید. شاعر به زلف و چهره معشوق تعبیری دینی نیز میدهد و میگوید که دیدن او باعث شادی و روشنی میشود، در حالی که نبودش باعث غم و اندوه است. او آرزو میکند که بتواند خواب معشوق را ببیند و از عذاب تنهایی رهایی یابد. در نهایت، شاعر از طاقت نداشتن در برابر عشق میگوید و بیان میکند که نمیتواند در برابر این احساسات دیرپا و عمیق صبر و استقامت کند.
هوش مصنوعی: هرکسی که چهرهی آن محبوب را ببیند، هیچگاه ملامت نمیکند این حالت شیدایی و دیوانگی مرا.
هوش مصنوعی: دل من در بازار غم او به شدت آسیب دیده و در این شرایط، به نظر میرسد که تنها سودی که این دل دیوانه به دست آورده، همین تجربه درد و رنج است.
هوش مصنوعی: عزیز دلم، موهای تو مانند عیسی (پیامبر) زندگیبخش و شگفتانگیز است. بوی خوش آن قادر نیست حتی ملت ترسایی را زنده کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که پیکر تو و زیباییات در آسمان وجود دارد، شمع آسمان هرگز روشنایی نخواهد یافت و گنبد آبی رنگ نیز نورانی نخواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی آن نوشته زیبا واقعیت پیدا کند، بدون شک نشانه موسایی را نادیده میگیرد.
هوش مصنوعی: ای کاش یک بار دیگر تو را در خواب ببینم تا بتوانم از تنهایی و درد دلتنگیام رهایی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: گفته بودم که در مقابل تو از درد دل و غمهای خود صحبت کنم، اما تو با زیباییات من را ساکت کردی و نتوانستم چیزی بگویم.
هوش مصنوعی: عشق به زندگی ما وارد شد و سپس مانند ابن یمین (شاعر مشهور) از ما دور شد. دیگر طاقت و صبر برای تحمل عشق تو را ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لاابالی چه کند دفتر دانایی را
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را
آب را قول تو با آتش اگر جمع کند
نتواند که کند عشق و شکیبایی را
دیده را فایده آن است که دلبر بیند
[...]
مکن ای دوست ملامت من سودایی را
که تو روزی نکشیدی غم تنهایی را
صبرم از دوست مفرمای که هرگز با هم
اتفاقی نبود عشق و شکیبایی را
مطلب دانش از آن کس که بر آب دیده
[...]
ای سعادت زپی زینت و زیبایی را
بافته بر قد تو کسوت رعنایی را
عشق رویت چو مرا حلقه بزد بر در دل
شوق از خانه به در کرد شکیبایی را
گر ببینم رخ چون شمع تو ای جان بیمست
[...]
گر بری چون سر زلف این دل سودایی را
با پای بوس تو کشد این دل شیدایی را
من ازین در نروم زانکه بجانی نرسد
هیچکاری به طلب عاشق هر جایی را
روی ننموده گرفتم که روی از بر ما
[...]
به صبوری بفریبم دل شیدایی را
در جگر بند کنم ناله صحرایی را
دم ز انکار محبت زدم و بد کردم
نه که این باد بریزد گل رسوایی را
باغبان خواست که حیران گل و خار شویم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.