پنجه از خون دل ماست که رنگین دارد
آنکه با دست بلورین دل سنگین دارد
سالک اندیشه نه از کفر و نه از دین دارد
وادی عشق بهر گام سد آیین دارد
عقل با عشق به بیهوده زند لاف مصاف
اسب تازی چه زیان از خر چو بین دارد
خواجه راهست غم دشمن و ما را غم دوست
هر که بینی دل ار اندیشه ی غمگین دارد
تلخکامان غمش را نگذارد دل تنگ
آنکه سد تنگ شکر در لب شیرین دارد
ناله ی بلبلش ار خواب رباید چه عجب
هر که در خانه درخت گل و نسرین دارد
باغبان گر در بستان بگشاید بیگاه
باز گویم حذر از غارت گلچین دارد
یا نهم سر بکف پای تو یا بر سر تیغ
بی تو خاکش بسر آنکو سر بالین دارد
او بر اشکم نگران من نگران بر رویش
من نظر سوی مه، او جانب پروین دارد
نظر خواجه بر اندازه ی خدمت باشد
ورنه با بنده کجا مهر و چراکین دارد
در همه شهر همین صاحب ما بود نشاط
که بزحمت نظری با من مسکین دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن پریچهره که جور و ستم آئین دارد
چه خطا رفت که ابروش دگر چین دارد
نافه ی مشگ ز چین خیزد و آن ترک ختا
ای بسا چین که در آن طرّه ی مشگین دارد
دل غمگین مرا گرچه بتاراج ببرد
[...]
آن چه مشک است که در طرّه پرچین دارد
وان چه حسن است که در طرّه مشکین دارد
همچو خورشید ز دورش نتوان دید از آنک
که چو خورشید به تنها شدن آیین دارد
گرنه او را هوس قصد من مسکین است
[...]
چمن خلد کی این لاله و نسرین دارد؟
لب اعجاز کی این خنده شیرین دارد؟
سر فتراک شهادت به سلامت باشد!
سر شوریده ما کی سر بالین دارد؟
کبک اگر ناز به فرهاد کند جا دارد
[...]
سالک اندیشه نه از کفر و نه ازدین دارد
وادی عشق به هر گام صد آیین دارد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.