گنجور

 
نظیری نیشابوری

دیریست ز گوشه نقابی

داریم امید فتح بابی

از زلف کجش به عقد انگشت

ذوقست گرفتن حسابی

وآنگه به نشان بوسه کردن

از صفحه رویش انتخابی

هردم به گلاب پاش مژگان

بر جیب فشاندش گلابی

از دیده تر بر آن بناگوش

غلطان دیدن در خوشابی

ارزد به نشان صد سلیمان

تا بی کندن ز لعل نابی

انگشت نمای شهرم از وی

هر دم به نوازش خطابی

مطعون دارد میان خلقم

هر روز به شهرت عتابی

دل هر گله کز تغافلش داشت

سر شد به ندادن جوابی

رازی که به صد دهان نگنجد

گردید بیان به اضطرابی

با دوست گر اتحاد خواهی

از خویش «نظیری » اجتنابی